Wikipedia

نتایج جستجو

۱۴۰۴ شهریور ۶, پنجشنبه

کورشِ تاریخی قسمت هفتم


کورشِ تاریخی قسمت هفتم






از دوست گرامی خود با نام وام گرفته شده «همنشین بهار» نوشتاری با عنوان «کورشِ تاریخی با توهّماتِ ما، از بُنیاد متفاوت است» را دریافت کردم.

نوشته ایشان بدون هیچگونه دستکاری نعل به نعل و جزء به جزء آورده شده است.

تنها موردی را که میتوان به آن اشاره داشت آن است که نوشته ایشان برای انتشار در "وبلاگ" تنظیم گردید. لذا؛ صفحه‌بندی با نسخه اصلی متفاوت است.

.کامکار 2025 م





· همنشین بهار:

· کورشِ تاریخی با توهّماتِ ما، از بُنیاد متفاوت است

· قسمت هفتم

از زمان نگارش منشور کورش بزرگ تا به امروز بیش از ۲۵ قرن می‌گذرد. در حالی که ۷۰۰۰ سال است که مردم در این سرزمین زندگی می‌کنند، یک سؤال مهّم پیش می‌آید:

چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود و در منابع ایرانی، به نام وی کمتر برمی‌خوریم؟

چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی، برخلاف ابوالفرج بن عبری در مختصر، ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، مسعودی در مروج‌الذهب، طبری در تاریخ الرسل و الملوک، ابن اثیر در الکامل، حمزه اصفهانی در تاریخ پادشاهان و پیامبران، سمعانی در الانساب، ابوبکر عتیق نیشابوری در تفسیر سورآبادی، و ابن بلخی مورخ قرن ششم در فارس‌نامه، که لااقل به نام کورش اشاره کوچکی دارند، [چرا شاهنامه فردوسی] حتّی در همین حّد هم از او یاد نکرده‌است؟

اینکه از حمورابی و آشور بانیپال و سارگن (بنیادگذار خاندان پادشاهی اَکّد) در آثار مکتوب میان‌رودان باستان کمتر گفته شده‌، در تاریخ و ادبیات ما نامی از آثار باستانی «شهر سوخته» و «جیرفت» و پادشاهان آنها نیامده، یا شاهنامه در مورد اشکانیان هم سخن زیادی ندارد ـ پاسخ سؤال نیست. که چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود و در منابع ایرانی، به نام وی کمتر برمی‌خوریم؟

اوایل روی کارآمدن رضاشاه؛ محمدعلی فروغی، کتاب «تاریخ مختصر ایران» را برای کلاس‌های سوم و چهارم نوشت. فصل اول آن پادشاهان پیشدادی و کیانی است که از پادشاهی کیومرث شروع می‌کند و تا آغاز سلسله اشکانیان ادامه می‌دهد. پیش از ورود به اشکانیان، هخامنشیان و مشخصاً کورش را از قلم انداخته‌است. چرا؟

آیا چون شاهنامه فردوسی هم، تاریخ ایران را فقط شامل دوره‌های پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی می‌داند؟ و آیا به این دلیل که تنها نمودی از هخامنشیان را در شاهنامه و در داستان اسکندر می‌توانیم یافت؛ آن هم افسانه رنگ؟ نمی‌دانم.

...

شاهنامه تاریخ ایران را فقط شامل دوره‌های پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی می‌داند.

بماند که از اشکانیان هم بیش از ۱۸ بیت نسروده ‌است.

کزیشان جز از نام نشنیده‌ام نه در نامه‌ی خسروان دیده‌ام.

منظور از نامه‌ی خسروان، احتمالاً خودای‌نامگ است. حمدالله مستوفی مؤلف «ظفرنامه» معتقد است ابیات بسیاری از شاهنامه فردوسی حذف شده‌است.

...

شاهنامه فردوسی که منبع و مرجع اصلی افسانه‌های مربوط به ایران باستان است به کنار، چرا در یسناها، ویسپرد، وندیداد، خرده‌اوستا و...، همچنین متون پهلوی ساسانی، مانوی، سُغدی، و دیگر متون ایرانی میانه، نامی از کورش دیده نمی‌شود؟ در تاریخ بیهقی، جهانگشای جوینی، تاریخ یعقوبی، مجمع التواریخ، و در مثنوی معنوی، هم هیچ ذکری(هیچ ذکری) از نام و حیات کورش نیست. چند نکته را اضافه کنم.

۱- اردوان سوم پادشاه اشکانی، در نامه به امپراتور روم، خود را وارث کورش می‌داند.

۲- متون سغدی و مانوی، بیشتر درون مایه دینی یا داستان‌های حماسی است و کمتر به تاریخ پادشاهان اشاره دارد. ۳- بخش‌های گوناگون اوستا هم ریشه در دوران پیش از هخامنشیان دارد، که هنوز کورش به دنیا نیامده بود.

...

می‌توانیم خودمان را قانع کنیم و بگوئیم زبان پارسی که در شاهنامه به کار رفته تفاوت‌هایی با زبان‌های میانه و باستان دارد و از همین رو نام پادشاهان تغییر کرده و با دگرگونی‌های زبانی نباید توقّع داشت که فردوسی نام کورش را ببرد. می‌توانیم بگوئیم در شاهنامه فردوسی، کسانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آن‌ها با کورش، روایت‌های مربوط به آن‌ها هم با روایت‌های مربوط به پادشاه هخامنشی همخوانی دارد. می‌توانیم بگوئیم جایگاه فریدون و شخصیت و منش کیخسرو، مثل کورش است. زمان کیخسرو هم با کورش هماهنگی نسبی دارد و خلاصه کورش با نام کیخسرو تصویر شده و روایت‌های او در قالب فریدون هم آمده‌است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کورش، کیخسرو نیست

سلسلهٔ نیمه داستانی کیانی را نباید با سلسلهٔ واقعی هخامنشی یکی گرفت. آنچه در شاهنامه از جنگ‌های کیانیان و شیوهٔ حکمرانی ایشان نقل شده و نیز حوادث زمانی، کمترین شباهتی به وقایع و شخصیت‌های عهد هخامنشی ندارد. در شاهنامه گاه روایت‌های مربوط به یک شخص ویژه، در داستان‌های چند شخص گوناگون جای گرفته‌است و یا روایت‌های مربوط به چند شخص در قالب یک فرد دیده می‌شود. نام بسیاری از پادشاهان ایران هم، به صورت مستقیم در شاهنامه نیامده‌، امّا این دلیل نمی‌شود که از سکوت فردوسی در مورد کورش، تفسیر به رأی کنیم و او را با کیخسرو، یکی بگیریم چون هرتسفلد و گیریشمن و ماریان موله به شباهت افسانهِ زادِ کیخسرو و کورش اشاره کرده‌اند. یا بگوییم هردو (کیخسرو و کورش) شبان‌زاده بودند، پدرشان چوپان بود و بعد از تولد، نیای مادری‌ آنها (افراسیاب و آستیاگ)، قصد داشتند هر دو را سر به نیست کنند، اما نتوانستند و کیخسرو و کورش بعدها با سپاهی گران بازگشته، آن‌ها را کشته‌اند و این به‌دلیل تجلی نوری بود که فّره ایزدی در هر دو نهاد. در این همانندی‌ها ما با نمادها روبه‌رو هستیم، نه تاریخ، و نمی‌توان گفت که یکی از دیگری برآمده و مایه گرفته است. اشرافِ نسبی به اسطوره و آمیختگی زمان در اسطوره‌ها، نشان می‌دهد کیخسرو، کورش نیست. (اسطوره، گرچه فاقد زمان و مکان است اما افسانه و خیال نیست. اسطوره‌ها، پناهگاه تاریخ پنهان شده‌است).

...

یکی از عواملی که باعث می‌شود کردار شخصیت‌های کهن فراموش شده و کردار اشخاص دوران بعد به آنان نسبت داده شود، تاثیر خاطرۀ نزدیکتر (کورش نسبت به کیخسرو) بر اذهان مردم است و بازتاب این جایگزینی در نگارش متن‌ها. به عبارت دیگر، در طول زمان این روایت‌ها هستند که در هم می‌شوند، نه شخصیت‌ها.

کورش حدود ۵۲۹ پیش از میلاد، در نبرد با سکاهای بیابان‌گرد و مهاجم جان‌باخته‌ است، اما شیوهٔ مرگ کیخسرو، حالتی آیینی دارد. از تخت کناره گرفته و همراه با یارانش برای نیایش به کوه می‌رود، و در سرما و برف ناپدید می‌شود. در یَشت‌ها به حکایاتی از کیخسرو برمی‌خوریم که نشان می‌دهد آنچه بر او گذشته، حال و هوای خاص و دوران مشخصی از تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین را در خود نهان دارد. آخر چگونه ممکن است زمان یشت‌ها را مربوط به پس از هخامنشیان بدانیم؟ نمی‌توان شخصیت کیخسرو کیانی که کردارهایش مربوط به عصر پیش از نوسنگی برآورد می‌شود را با کورش هخامنشی که پس از عصر آهن می‌زیسته، یکی پنداشت. اسناد همگی کمابیش دوره‌ای ۶۰ ساله را برای فرمانروایی کیخسرو ذکر کرده‌اند. اما در جدول ملوک اهل کلده، سال‌های فرمانروایی کورش ۹ سال ذکر شده‌است یعنی سال‌های تاجگذاری وی در بابل تا جانشینی پسرش کمبوجیه. اینکه بگوییم کیخسرو، یا فریدون (پدر ایرج و تور و سلم اساطیری)، همان کورش است، توهمی بیش نیست. طبری در تاریخ الامم والملوک، ج ۱، ص ۳۶۶. هنگامی که از جنگ‌های «کی‌به ارش» (کورش) با ساکنین شرقی ترک‌نژاد ایرانی صحبت می‌کند از کمک کیخسرو به کورش یاد می‌کند. یعنی کیخسرو، کورش نیست. بماند که در کتیبه‌ها، لقب پادشاهان ایران شرقی(کی)، برای شاهان ماد و هخامنشی، بچشم نمی‌خورد. لقب آنان همه جا «خشایَشْیَ»- شاه - است. استاد ارجمندی فرموده‌اند ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه اشاره نموده که کورش همان کیخسرو در شاهنامه است! کاش چنین بود. اینگونه نیست. در باب چهارم آثارالباقیه جدولی درج شده که باید قبل و بعد آن را هم دید. ابوریحان بیرونی پیش از ارائۀ این جدول، به بی‌اعتباربودن و ناهماهنگ‌بودن نقل قول‌ها با تاریخ ایران، تصریح کرده و نمونه‌هایی از نظرات دیگران را که خودش قبول ندارد نقل کرده‌، مثلاً «کورش که کیخسرو است». این، نظر خود بیرونی نیست. نقل و نقد می‌کند. دوستی می‌گفت ابوریحان توضیح خود را نوشته، نه آنکه نقل قول کند. فرض کنیم چنین باشد اما - اشرافِ نسبی به اسطوره و آمیختگی زمان در اسطوره‌ها، نشان می‌دهد کیخسرو، کورش نیست. حتی اگر ابوریحان بگوید). «و ذُکِرَ فى کتب السِّیَر و الأخبار، المنقوله من کتب أهل المغرب، ملوکُ الفرس و بابـِلَ مِن لدن افریدون، و هو یُسمّىٰ عندهم - کما یقال - یافول، الى لدن دارا آخِرِ ملوکِهم. فوجدناها تختلف فى عدد الملوک، و فى أسامیهم، و مقادیر مُلکِهم، و فى اخبارهم و احوالِهم... و اذا أعرضنا عن ذکر ذلک أصلاً، بَخـَسنا الکتابَ حَظّـَّه، و شغلنا قلبَ الناظر فیه عنه، و نحن نودِعُها جدولاً مفرداً، کـَیلا تختلط الآراءُ و الاَقاویلُ...» الآثارالباقیه، ابوریحان البیرونی، صفحه ۱۲۴ ترجمه فارسی:

«در کتاب‌هاى سِیَر و اخبار که از روى کتب اهل مغرب نقل شده ملوک ایران و بابِل را نام برده‌اند و از فریدون که نزد آنان یافول نام دارد شروع کرده‌اند تا دارا که آخرین پادشاه ایران است. ولى با آنچه ما می‌دانیم از حیث عدد ملوک و نام‌هاى ایشان و مدت پادشاهى و اخبار دیگر - در احوال ایشان - اختلاف دارد... و اگر ما اقوال مذکور را در اینجا براى خوانندگان نقل نکنیم اوّلاً متاع خود را به سنگ تمام نفروخته‌ایم(کم گذاشته‌ایم)، ثانیاً، دلهاى خوانندگان را سرگردان کرده‌ایم، و ما این اقوال را در جدولى جداگانه قرار می‌دهیم تا آنکه آراء و اقاویل بهم مخلوط نشود...»‌ آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، صفحه ۱۵۲

...

شایان ذکر است که اشاره به کورش در «تاریخ گزیده» حمدالله مستوفی و در «روض‌الجِنان و روح‌الجَنان...» ابوالفتوح رازی، همچنین توصیف مسعودی در «التنبیه و الاشراف» ـ با کورش تاریخی خوانایی ندارد...

(ادامه دارد)

· این بحث بیش از ۱۴ قسمت است.

http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=701



ادامه دارد...

کامکار سوئد 2025/08/28


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

کورشِ تاریخی قسمت چهاردهم

  کورشِ تاریخی قسمت چهاردهم از دوست گرامی خود با نام وام گرفته شده «همنشین بهار» نوشتاری با عنوان « کورشِ تاریخی با توهّماتِ ما، از بُنیاد م...