Wikipedia

نتایج جستجو

۱۴۰۲ بهمن ۸, یکشنبه

فرهنگ بخش دهم

 


 

 

پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویس‌های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن‌ها توضیح جانبی داد ازجمله:

نام‌ها و مکان‌ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:

پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویس‌های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن‌ها توضیح جانبی داد ازجمله:

نام‌ها و مکان‌ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:

با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و

با حروف کژ، و در پاره‌ای از مواقع،

با خط زیرین مشخص شده است.

خواننده درصورت تمایل به آگاهی بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.

مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت "سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.

 

*******

 


 

 

 



ميدان فعاليت روانی فرد

 

بنیانگذاران و پیروان نظریه ميدانی1، از جمله:

كورت لوين و وولفگانگ كهلر2، رفتار را بر پايه تعامل بين قسمت­ های مختلف و فعال میدان روانی فرد توجیه نمودند. این تعامل در پاره ­ای از موارد دارای کارسازی منفی جذب (گرایش) و دفع (پرهیز) می­باشد. بطور مثال حالت فردی را در نظر آورید كه با تصمیم و تعيين وقت قبلی می­خواهد برای مداوای دندان "كرم خورده"­ خود در روز و ساعت مقرر به دندان پزشک مراجعه نماید. اگر او در درون خود دچار تعارض گردد، برای تسلی دادن دل خود بیشک با خود نجوا می­کند كه:

«... ـ مهم نيست يا تلفن می­زنم كه نمی­توانم در وقت مقرر به مطب بروم، و يا اصلاً ‌تا آن­وقت یادم خواهد رفت كه با دندان پزشک ملاقاتی هم، داشته­ام

  


 

 

میدان فعالیت روانی فرد

 میدان فعالیت روانی فرد شامل:

1-   نیروهای مربوط به زندگی ­گذشته ­فرد

2-   تمایلات عاطفی او (ارتباطات ميان فردی/پویایی رفتارهای اجتماعی)

3-   نيازهای روانی و

4-   زیستی وی و نیز

5-   همبستگی‌­های نامرئی او

6-   آرمان­ها و

7-   ارزش­ها و معمارهای شخص

8-   عواطف و

9-   تصویری ازخود واقعی یا خود راستین كه فرد از خویشتن دارد.

می­باشند.

و همان­گونه که در نگاره بالا آورده شده است، سازه‌­های 1 تا 5 از و با سازـ وـ کارهای بیرونی شکل می پذیرند. و سازکار ششم فرد را به ­سوی خود می­کشد و در پایان سه سازکار ­آخرین از دنیای درون فرد سرچشمه می­گیرد و جهان بیرون را تحت تأثیر قرار میدهد. 


 1- نیروهای مربوط به زندگی گذشتۀ فرد عبارتند از:

گرايش­ها، نگرش­ها، ارزش گذاریهای، عادات و جهان بينی و نيز همچنین فرآیند این نیروها، كه خانواده و جامعه در دوران "نوباوگی"ی فرد، به او تجویز و يا او به آن­ها تشویق و ترغیب گردیده است.

نیروهای مربوط به زندگی گذشتۀ فرد، به بار فرهنگی نيز معروف است.


2- تمایلات عاطفی،

به آن دسته از گرايش ­هايی اطلاق می­شوند كه بطور کاربردی با رفتارهای ميان فردی اشخاص سر و كار دارند و این روابط بين

فرد ـ فرد،

فرد ـ گروه، و

گروه ـ فرد

ساختار می‌يابد و بر چهار نوع است:

ستیز، گريزِ، همگرایی و وابستگی، كه این آخرین بیانگر عدم استقلال فردی (dependent) است. به‌عبارتی دیگر از تمایل به اتکاء به دیگری و نياز به پناه­جویی سرچشمه میگرد که خود یکی از اختلالات شخصیتی است.

توضیح آنکه:

... فردی كه تمایلی شدید به جنگ و ستیز دارد معمولاً خصومت و مخالفت خود را بطور آزاد و صریح، و يا برعکس مخفیانه و ابهام‌وار در گروه بيان می­دارد که این گروه ممکن است همکاران، خانواده و یا خانوار آن شخص بوده باشند.

 


 تمایل به همبستگی و همگرایی با دیگری نشانه‌­اش بيان احساسات گرم و صمیمانه و علاقه به ایجاد روابط نزديك با دیگران است. گرایش شدید به وابستگی (عدم استقلال) به دیگری نشانه‌­اش اتکای به دیگران، برای حمایت و راهنمایی است. تمایل شدید به فرار و گریز نشانه‌­اش، پرهیز و دوری به طرق مختلف است. در اینجا فرد از روبرو شدن با موارد و موقعیتهای كه مستلزم عملی متقابل/تعامل است؛ دوری می­گزيند.

به­ عبارتی می­توان گروه را هم­چون آئينه­‌ای دانست كه تمایلات عاطفی تك ـ  تك اعضاء خود را منعکس می­سازد. این کوتاه ما را به این اندیشه می­کشاند که از چه ­روی نزد پاره‌­ای از ملیت‌­ها و اقوام جهان تشکیلات گروهی دشوارتر از ملیت‌­ها و اقوام دیگر است.

 

 3- نیروهای مبتنی بر نیازهای روانی:

این نیازها در هر فردی و در هر لحظه­‌ای از زمان، دارای برهمکنشهای مشخص و معینی است كه مخصوص به‌­خود همان فرد است. قابل توجه آنکه يك نياز خاص و مشخص روانی ممکن است به ­صورت­‌های کاملاً مختلف در افراد مختلف تجلی کند. و قابل توجه‌­تر آنکه همان نياز مشخص و مورد نظر در يك فرد واحد در زمان­ها و در موقعیت‌های مختلف به گونه ­متفاوت جلوه‌گری و ابراز وجود میكند.

 

نیازهای روانی کدامند؟

دامنه گسترده نیازهای روانی را می­توان بطور اجمال در21 مورد زير خلاصه كرد:

نياز به:

1)       محبت دو جانبه

2)       احساس اطمینان و اعتماد به دیگری

3)       توانایی در خودشناسی و دگرشناسی

4)       کارکرد، کاربرد جنسی؟!

5)       تماس با زیبايی، هنر و هارمونی

6)       استقلال و كفايت

7)       يقين و امنیت خاطر

8)       معاشرت و مصاحبت

9)       تنهایی و فراغت

10) درد دل و اعتراف

11) خودستایی و تشخّص

12) جلب توجه و سرشناسی (خودنمایی و شناساندن خود به دیگران)

13) تشویق كردن و تشویق شدن

14) ستودن و ستوده شدن

15) مقبولیت و محبوبیت

16) كنجكاوی، كسب تجربه جدید

17) رشد و تكوين شخصیت

18) همكيشی و همباوری

19) ایمان و آئین پرستی

20) داشتن/ستایش ايده‌­آل‌­ها و صنم‌­ها

21) تعلق به گروه

و هرگاه این نیازها به درستی و به موقع خوشنود و ترضیه نشوند، از جاده اعتدال فرو گردیده و فروریخته می­شوند، و پس آنگاه زیان ها و نابسامانی‌­هايی را در:

ü   زندگی فردی

ü   ارتباطات ميان فردی3 و

ü   پویایی رفتار اجتماعی4 ما به‌وجود خواهند آورد.

 

نیازهای روانی را باید از داوری­ ها و قضاوت­ های اخلاقی بدور داشت. بدین معنا كه همان­گونه كه ما فرد گرسنه را به­ خاطر گرسنگی‌­اش سرزنش نمیکنم، فردی را كه برای خودنمایی و شناساندن خود به دیگران تکاپو و کوشش میکند را نيز نباید ملامت كنيم. این نياز روانی (خودنمایی و شناساندن خود به دیگران) ما را به ياد تمثیلی می­آورد که در مورد يوزباشی اهل اصفهان بر سر زبان­ها ست:

معروف است يوزباشی زمانی زنی گرفته بود كه با او رفتاری عجیب داشت. نان و گوشت و خورد و خوراكش را تامین نمیکرد، فرش و جامعه‌ای برایش نمی‌­خريد. پول حمام و سدر و صابونی به او نمی­داد، هفته ه­ای شش شب در خانه پیدایش نمی­شد و شبی هم (معمولاً در اواسط هفته) كه مست و پیلی پیلی خوران به خانه می­رفت از در خانه كه پا به حیاط می­گذاشت از هر چیز و ناچیزی ایراد می­گرفت و سرانجام، درست پیش از آنکه از آستانه بگذرد و به اتاق در آیند موضوعی را بهانه می­كرد، زن بینوا را به زير مشت و لگد می­انداخت و ناله و فريادش را به آسمان می­فرستاد.

و این وضع ادامه داشت تا آنکه دست آخر، اهل محله نجات زن شور بخت گرفتار را وجهه همت خود کردند.

روزی ریش سفیدان محل به ­يك جای گرد آمدند، يوزباشی را به بهانه‌­ئی نزد خود بردند و پس از ذکر مشتی آیه و حدیث از خدا و پیغمبر در چگونگی رفتار مردان با عيالات خويش، سخن را به آنجا کشاندند كه:

«... - حالا تو مرد حسابی! نان و پنیر ضعیفه را كه فراهم نمیکنی، صنار سه شاهی پول هم كه كف دستش نمی­گذاری تا دست كم دلش را به خرید پیرهن چيت و چادر نماز والی خوش كند، هفته‌­ای شش شب هم كه پی الدنگی و پدر سوختگيت هستی و اصلاً تو در خانه پيدايت نمی­شود تا ضعیفه این دلخوشكنك را داشته باشد كه اقلاً سرش را با مردش روی يك بالین می­گذارد، پس حالا كه این جور است دست كم آنقدر مروت و انصاف داشته باش كه وقتی هفته‌­ای يك بار مست و خراب به خراب شده­‌ات تشریف فرما می­شوی آنجور گوشت و پوست و استخوان زنكه مادر مرده بی­ زبان را زير مشت و لگد له و لورده نكنی و ضجه و زنجموره­اش را آن­جور تا هفت تا همسايه خانه نفرستی!»

يوزباشی که دهانش از حیرت باز مانده بود، نگاهی طولانی به قیافه‌­های یکی ـ یکی ریش سفیدهای محله انداخت و پس از مدتی با لحجۀ غلیظ اصفهانی خود گفت:

«... - دسته ­تون وُ کَمِرِتون درد نَكُنِد! راستی راستی محله‌­ئی كه عاقل­اش­اُ چيز فهمِشون شوماها باشين، وای به حال جوان­ای جاهلش! ... هيچ خودتون حالی­تون هِست چه فرمايشاتی می­فرمايين؟ آخر پدر آمرزيده­ااا! من ضعيفه رو پولش كه نمی­دوم تا پيرهن و چادر بستوند، نان و گوشت و سدر و صابونشِ رو،هم كه دستم نمی­رسِد فراهُم بُ­كونم، گرفتاری­های ديگه هم، كه نمی­ذارِد، هفته‌­ئی شش شب تو محله پيدوم به ­شِد ... حالا اگر اون يك شِب هِم که باقی­ موندس رو هم­چنونون كتكی به آن مادر مرده نزَنوم كه فرياد يا!!! قُدّوسش را همۀ شهر، نشنوونِد! نتيجه كار چه می­شِ­د؟ جز این ­ست كه از هَمون فِرـ داااش همه اهل محل، یِ­بارِ بُ‌گون: يوزباشی مُردِس؟»5

در اینجا، لازم به تذکر سه نکته اساسی هستیم. اول آنکه:

v                          تمایلات عاطفی و نيازهای روانی در بسیاری از مواقع بهم آمیخته می­گردند و نه تنها جایگزین يكديگر می­شوند، بلکه يكی علت آن دیگری نيز می­گردد. دوم آنکه:

v                          در طول حیات شخص و در فرآیند ارضائی تمایلات عاطفی و نيازهای روانی، این دو دارای كيفيت‌­ها و كميت­‌های متفاوتی هستند. سوم آنکه:

v                          تجلیات این دو در سن بزرگسالی چه بسا از مکانیزم دفاعی روانی6 جا ـ به ـ جايی7 و والايش8 استفاده كرده و نياز اوليه را بطور هوشيارانه مستور و پنهان می­سازند.

با بيان مثالی می­توان سه نكته بالا را اینگونه روشن ساخت:

وقتی مادر كودك نه ماهه‌­ای وارد اتاق می­شود و با كودك خود ارتباط چشمی برقرار می­سازد و به او لبخند می­زند، كودك دست­هايش را باز و دراز میکند و نشان می­دهد كه میخواهد مادر او را بغل گيرد. تا نياز به امنیت خاطر در وی ارضاء شود و يا وقتی پدر او را بالا و پايين می­اندازد و يا روی زانو خود تكانش می­دهد از غش و ريسه رفتن‌­های او و از چهره این كودك نه ماهه بخوبی پیدا ست كه از آن حالت­ ها لذت می­برد و نياز روانی مقبوليت در وی ارضاء شده است. اینگونه رفتارهای كودك همگی از تجليات سائق عاطفی (که از درون به ­جوشش است) هستند. ولی تجليات ذكر شده در بزرگسالان بدینگونه مشهود نمی­شوند و چهره خود را عوض می­سازند و دارای كيفيت و كميت متفاوتی می­گردند. به‌عنوان مثال كوشش در نيل به مقامی خاص و كسب مدارج، چه بسا ريشه در ارضاء همين نيازهای اوليه عاطفی - روانی داشته باشند.


 4 ـ نيازهای زيستی:

نياز به هوا، آب، خوراك، خواب، پوشاك، دفع فضولات، عمل جنسی و استراحت است. این نيازها (غير از پوشاك) در انسان و دیگر حيوانات مشترك می­باشند و از اصل زیست ­مانی پيروی میکنند. نيازهای زیستی بنیان ذاتی ـ ارثی دارند و سرچشمه نيرو بخش رفتارهايی هستند كه نيازهای بافتی و فرآیندهای روانی را در انسان منعکس میسازند. میگویند نيازهای زیستی، ما را وادار می­سازد تا به حرکت درآئيم و در رفع آن ­نیازها بكوشيم! و اغلب فرض می­شود كه این نيازها اصل و پايه ­کليه رفتارهای انسانند.

    مفهومی كه فروید از نهاد در نظر دارد، به مفهوم نيازهای زيستی شباهت فراوان دارد. فروید نهاد را شامل:

تشنگی، گرسنگی، ميل جنسی می­داند.

وی در نظرپردازی­ های پسين خود، پرخاشگری را هم به این نيازها افزود. افزودن پرخاشگری موجب شد تا عرصه نهاد تا حدودی گسترده‌­تر از نيازهای زيستی شود. زیرا رفتار پرخاشگرانه بطور مستقیم نيازهای بافتی را برآورده نمیسازد و فرآیند روانی - هورمونی - يادگيری دارد.

درد را نيز به‌عنوان يكی از سائقه ­های زيستی Biological drives طبقه بندی کردهاند. اما اگر این سائق/رانش باشد نياز بافتی را بر نمی­آورد، بلکه هدف آن در واقع حفظ بافت است.

در این طبقه ­بندی (Biological drives) از چند رانش دیگر نيز می­توان نام برد، كه در تداول به رانش عمومی general drives شهرت يافته‌­اند. این سائق‌­ها مادرزادی هستند و بنیان ارثی مطلق دارند و هدف آن­ها فراهم آوردن انواع خاصی از رفتارها/كردارها نزد انسان است. تفاوت بارز در این سائقها با نيازهای زيستی (حیاتی) در آنست كه سائق‌­های عمومی در خدمت نياز بافتی مشخص نیستند و از اصل حیاتی پيروی نمیکنند. يك نمونه از این سائق‌­ها، سائق فعالیت است. میدانم حتا زمانی كه فعالیت در خدمت هيچ هدف خاصی نيست، این سائق می­تواند در جریان باشد. به‌عنوان مثال می­توان از حرف زدن، درد ـ دل كردن (نيازهای روانی)، پیاده روی، بازی و كاری كردن (نيازهای جسمانی) نام برد. با آوردن مثالی در مورد كاری كردن، فهم اینگونه سائق‌­ها را كمی روشن‌تر میسازیم. فرض كنيد فردی در يك جلسه خسته کننده حضور دارد و کاغذی را خط - خطی میکند، عمل او فقط برای آن ست ­كه كاری كرده باشد.

ديگر از رانش‌­های عمومی، سائق مادری ­ست. در آزمايش ­های متعدد و مستقل از يكديگر، نشان داده شده است كه موش­ های مادر حاضرند تا حد بسیار زیادی درد را تحمل كنند تا بتوانند از نوزادان خود پرستاری نمایند. این سائق در انسان توسط عواملی همچون:

فرهنگ، اقتصاد، تحصيلات، تجارب، يادگيری­های انتخابی و فرادهی‌­های اجتماعی، دارای رنگ آمیزی خاصی می­شود.

هری هارلو پروفسور علم روان شناسی در دانشگاه ويسكونسی9 با آزمايش­های مختلف توانست دو نياز زيستی و روانی را با روش علمی از هم تفكيك سازد و آن­ها را جداگانه تبيين نمايد.

او نوزادان ميمون­ هايی را از ابتدای تولد در انزوا نگاهداری كرد. اين نوزادان در طول رشد خود به­ هيچ­ وجه با هيچ­ يك از همنوعان خود تماسی نداشتند. تغذیه آن­ها توسط عروسك ميمون‌­نما كه در قفس تعبیه شده بود انجام می­پذيرفت. در قفس علاوه بر عروسك غذا دهنده يك عروسك دیگری كه آن­هم شبیه میمون ساخته شده بود قرار داشت. تفاوت اين عروسك، با عروسك قبلی در آن بود كه نوزادان ميمون­ها از آن نمی­توانستند تغذیه كنند.

 


 این عروسک از اسفنج و پارچه‌های پُرزدار پوشانده شده بود در تفاوت با عروسک تغذیه دهنده كه فقط از سيم و مفتول ساخته شده بود. وی در گزارشات خود نشان داده است كه ميمون­های نوزاد، بعد از مدتی کوتاه می­آموزند تا برای تغذیه و برطرف كردن نیازهای تشنگی/گرسنگی به جانب جانشین مادر اول یعنی همان مادر سيمی و برای برآوردن نياز امنیت خاطر، آرامش، حفاظت و پناه جوئی به جانب جانشین مادر دوم یعنی همان مادر پُرزدار بروند.  

 



 

Harry Harlow


 


هری هارلو در يكی از آزمايش­ های خود يك سرباز كوكی كوچك كه طبل می­نوازد و ميمون­ های نوزاد قبلاً آن­را ندیده بودند را، به ­عنوان يك محرک وارد قفس ميمون ­های نوزاد می­سازد.

نوزادان میمون ها با ديدن این عروسک كوكی و صدای نواختن طبل وحشت میکنند. آن­ها ترس درونی خود را با جیغ و فریادهای ممتد و شيون ­های بسیار نشان می­دهند و از این شیء ترسناک با قيل و قال زیاد فرار كرده و به ­طرف مادر پُرزـ دار می­دوند و به آغوش آن پناه می­برند.

این آزمایش به روشنی فرض آنکه مادر سيمی با تغذیه هم­خوان (تداعی) می­شود و لاجرم نوزادان میمون ها آن­را "دوست" خواهند داشت و برای برطرف كردن نیازهای روانی خود به ­طرف آن می­روند را، مردود شمرده و نشان می­دهد كه نياز عاطفی از نياز زیستی جدا است.


5- نيروهای همبستگی:

در فراسوی باورداشت­ های عینی و روابط ميان ـ فردی افراد، نيروهايی وجود دارند كه آن­ها را همبستگی ­های نامرئی ناميده‌­اند. اين همبستگی‌­های نامرئی در همه ـ وقت و در همه ـ جا به­ همراه فرد می­باشند و وی را وادار میکنند كه به طریق خاصی اعمال و رفتار ميان ـ فردی خود را سامان دهد. حتا بسیار هم اتفاق می­افتد كه اين نیروها يا تعلق خاطرها در درون خود او با يك­ديگر در كِشمَكش باشند.

در اینجا ضروری است تا برای شناسائی پاره ­ای از اين همبستگی‌های نامرئی كوشش به عمل آوریم.

هر فردی خواسته و يا ناخواسته با دسته‌­ها، اتحاديه‌­ها، سازمان ­ها و يا ديگر گروهای مختلف مردم در معاشرت است. اين معاشرت­ ها ممکن است در پاره ­ای از مواقع از روی خواست و علاقه و در پاره ­ای از مواقع از روی بی­‌ميلی و عدم تصمیم شخصی، انجام پذیرد.

پاره­ ای از اين گروه­ ها حتا ممکن است بدون سازمان بوده و از نظر تكاپوشناسی گروهی 

Group dynamics

 

 

نتوان آن­را را گروه ناميد. مثلاً ممکن است فرد سفید پوست، و يا سیاه پوست باشد، خود را پروتستان يا كاتوليك بداند، متعلق به حزب سوسيال دموکرات و يا جزو حزب تكرو باشد. در پاره‌­ای از موارد گروه ­های دیگری نيز وجود دارند كه بيش­تر مشخص و معین می­باشند. مثلا ً فرد ممکن است به علت پيشه و شغل خود عضو فعال اتحادیه كارگران فولاد سازی يا اتحاديه روان­ شناسان باشد يا در جمعیت زنان و يا انجمن جوانان ضد نژاد پرستی فعاليت داشته باشد.

با آنچه كه بطور اجمال ذكر گردید، هرگاه فردی در گسترده بی‌­مرز فعاليت ­های اجتماعی شروع به كاری كند، تعدادی از اين تعلق‌­های گروهی به علت همبستگی وی با اين گروه­ ها در فراسوی باورداشت­ های عینی وی، او را تحت تاثیر قرار می­دهند. اعم از آنکه او بدان سازه­‌ها آگاه باشد يا نباشد، واقعيت رفتاری/كرداری او به آن­گونه تجلی مییابد كه قالب بندی شخصيت (خودانگاری) خود او به او، رخصت می­دهد. یعنی:

از کوزه همان برون طراوت که در او ست!


به كلامی ديگر نه
تنها اعمال اين فرد توسط اين تعلق‌­ها هدایت و رهبری می­گردند بلکه اين احساس (سیطره خودانگاری) را نيز در وی به‌وجود می­آورد، كه اعمال و كارهای او به‌وسيلۀ همان گروه ­ها كه وی بدان­ها همبسته است و تعلق خاطر دارد، داوری و قضاوت می­گردد. این پدیده رفتاری/كرداری (پس از سقوط شاه)، در 45 سال گذشته ایران به خوبی مشاهده می­شود.

با در نظر گرفتن پدیده برشمردۀ بالا؛ امنيت وجودی فردی در چنين راستايی تا آن اندازه در امان است كه:

-   كردار شخصی در راستای تكانش ­های گروهی، از ديدگاه اعضاء همان گروه كه وی بدان­ها همبسته است و تعلق خاطر دارد (در يك مفهوم فشرده) همرنگی/همنوایی 

Conformity

 

 

داشته باشد و نيز؛

-   شيوه اندیشه وی، متناسب و مورد پذيرش گروه (و در حد گسترده آن، جبر عام/مردم جامعه) بوده باشد. در غیر آن، همان رود، که بر

اَشپَختَر

سیسیانف یا اشپختر

 

 

 


رفت.

لازم به يادآوری ­ست كه در پهنه تسلط خودانگاری، هرنوع نسبيت محيط اجتماعی مردود می­گردد و خودشكفتگی فردی در زمينه­‌های رنگارنگ داده‌­های اجتماعی، تبخیر می­شوند.

اريك فروم 

Erich Fromm

 

  


تاخت و تاز و لجه خودانگاری (جبر عام/مردم جامعه) نزد شخص را، همسانی استبداد گرانه

Authoritarian personality

 

 ناميده است. او اين موضوع را چنين توصيف می­كند:

فرد ديگر خودش نيست، وی همان شخصيتی (نقش) را می‌­پذيرد كه الگوهای فرهنگی به او عرضه كرده­اند و بنابراين فرد دقيقاً عين همه ديگران و همان گونه رفتار می­كند كه ديگران از او توقع دارند.10... اين روش را می­توان با رنگ عوض كردن بعضی از جانوران مقايسه كرد. اين گونه جانوران چنان به رنگ محيط پيرامون خود در میآیند كه به دشواری می­توان آن­ها را از عناصر دیگر محيط متمایز ساخت11.

گویا اريك فروم با اين ضرب المثل ايرانی كه می­گويد:

«خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»، هيچ­گونه ميانه خوشی نداشته است!



 

 

6- نيروهايی كه از هدف­ ها و آرمان­ ها سرچشمه میگيرند:

 

دسته های ديگر از نيروهايی كه بر چگونگی رفتار انسان­ ها اثر دارند؛ نيروهايی هستند كه انسان را به­ جای آنکه به­ پيش برانند، او را بسوی خويش می‌كشانند.

اين نيروها، آرمان­ های فردی می­باشند. اين كشش­ ها و تمايلات، همان نيروهای جذاب دنيای خصوصی و زندگی شخصی فرد است و در هر انسانی به شكلی خاص كه وي‍ژه همان فرد است، به‌وجود میآیند. كشش­ ها و تمايلات شخصی به‌صورت آرزوها و آمال، طراحی و عامل زيربنايی برنامه های اجرايی ‌آينده هر شخص می­باشند.

در بسياری از مواقع، چه بسا هدف­ ها و آرمان­ های فردی، بر اثر فرادهی‌­های معمول ليك اجباری جبر عام/مردم جامعه، دستخوش انحراف شده و يك جهان بينی سطحی و مد روز را برای شخص هدفمند به‌وجود می­آورد. ماحصل انحراف اين نوع تمايلات و کششها، اهداف هدفمند را تحت تاثیر قرار می­دهند. و این بازتابی ست از زمان و مكان، مد روز، راه و رسم متداول و تداولات اجتماعی، وظايف شغلی/اقتصادی، خواستارها و نيازهای تجويز شده خانوادگی/اجتماعی اشخاص، که عامل موثری در گزينش اهداف می­باشد. لذا، و در نتيجه كارآيی و مفيد بودن اين آمال از طريق نيروی خودشكفتگی صورت پذير نيست و كنترل و هدايت آن­ها توسط عامل خودانگاری انجام می­پذيرد. و پذیرش نقش «عروسک خیمه شب بازی» بودن یکی از پدیده‌­هایی می­شود که بدون هیچگونه تأمل از بدیهیات شده و رفتار/کردار موقوف به اندیشه نمی­باشد.



 

7- ارزش­ها و معیارهای شخصی12

 

8- عواطف 


فرآیندهای سرخوشی، غم، ترس، اضطراب، خلق و خوی، شادی، خشم، ناراحتی، را می­توان جلوه‌­هایی از عواطف دانست. احساسات به عنوان واکنش، نتیجه برهمکنش های انتقال دهنده­ های عصبی (neurotransmitter) ست. برای روشن شدن این قسمت باید تا آن­جا که امکان داشته باشد، پیشنهادی برای تعریف عاطفه را با شما در میان گذاریم. عاطفه واکنش احساسی ­پیچیده­‌ای ست، مرکب از دگرگونی­ های فیزیولوژیکی که توسط انتقال دهنده­ های عصبی (neurotransmitter) در فرد آشکار می­شود. عاطفه در اصطلاح عام بیش­تر مترادف با وفا داری، محبت، مهربانی و بخشش آمده است و فرد بی‌­عاطفه در زبان معمول، بیش­تر به کسی که فاقد برشمرده‌­های بالا است گفته می­شود.

احساسات نیز اگر به صورت جمع بکار رود، بطور معمول با عاطفه برابری میکند.

عاطفه و احساسات در پهنۀ گسترده روانشناسی دارای معنای وسیع‌تری از کاربرد این دو در زبان روزمره است. در روانشناسی عشق و محبت را نه تنها عاطفه گویند، بلکه:

v                    آزردگی خاطر، حُزن، دلتنگی، خشم، نفرت، غضب، ترس، کین، بُغض، حسد، خُبث، اندوه، غم، واماندگی و یا:

v                    رشک، شعف، وجد، شادی، خرسندی، رضایت خاطر، تمجید، تشویق، تحسین، فداکاری، گذشت، علاقه و نظیر آن نیز عاطفه گفته میشود.

عواطف، گاه جنبه حاد و شدید دارند، مانند:

v        ترس‌های ناگهانی.

و گاه جنبه مزمن و رقیق دارند، مانند:

v       عشق و محبت خانوادگی.

همچُنین در برابر عواطف رقیق و شدید، گاه سخن از عواطف عالیه و احساسات بلند و ارجمند به میان میآید، که بیشتر مربوط به عواطف مذهبی و اخلاقی و نیز درک زیبایی و هنر (آخرین گام در تسخیر بالاترین محل، بر قلۀ آفرینش والای انسانی) است.

در مبحث عواطف، و در برابر جنبه‌های مثبت و مفید آن، باید بدون هیچ گونه چشم ـ پوشی و تعصب از جنبه‌های بیماری ـ زا و زیان بخش آنها که بطور غیرمستقیم باعث تحریف‌های شناخت میگردد، نیز، یاد نمود. پژوهشگران روانشناسی مدرن جنبه‌های غیر ضروری و زحمات عواطف را نیز از نظر دور نساخته‌اند.

با کمال تأسف باید گفت که در بسیاری از داد و ستدهای میان ـ فردی، زحمات ناخواسته عواطف:

v  بر پندارهای بطور غیر مستقیم،

v  بر گفتارهایمان بطور مستقیم، و

v  بر کردارمان بطور مستقیم حاکم است. و در غالب امور پندار، گفتار و کردارمان توأم با تغصب‌های مضر و غیر ضروری ست.

بازگشت به خرد و رهایی و گریز از چنگ عواطف مزاحم همواره سعی و کوشش اندیشمندان زمان‌ها بوده است، در این خصوص مولانا می گوید:

صبح صادق را ز کاذب، وا شناس

رنگِ می را، بازدار از رنگ کاس

رنگ‌ها بینی، به جز این رنگ‌ها

گوهران بینی، به جز این سنگ‌ها

 

سوگند بقراطی که سوگند پزشکان و روانپزشکان است، همانا عدم تمکین از عواطف و رعایت حُب و بغض در انجام وظیفه، نسبت به بیماران است.

بحث بر سر موضوعاتی که توأم با عواطف ست، یا بطور معمول بی‌نتیجه می‌ماند، یا موجبات جنگ، نزاع و تفرقه و دشمنی را فراهم میآورد. بهداشت روانی ما آمادگی بیشتری در چالش با این آزار روانی را، اقتضا میکند.

اگر ما از دخالت شدید عواطف خود در نشست‌ها و گفتمان‌های خود بکاهیم، از بسیاری از اختلاف‌ها و خصومت‌های بیجا، خود ـ به ـ خود، کاسته خواهد شد. چه نزاع‌های بی‌مورد که میان زن و شوهر، دوست و همکار، عروس و مادر شوهر و ... بوقوع می‌پیوندد، تنها برای آنکه اختیار حُب و بُغض و عواطف تند خویش را در دست نداریم. و نمی‌توانیم بدون غرض و با تفاهم و منطق سلیم به حل مشکلات به پردازیم.

تمرین مدارا و سهل گیری نسبت به پیروان عقاید دیگر، پیوسته از بزرگترین اصول سلامت روان است.


9- خود واقعی یا خود راستین:

 این خود همان خودی ست که شخص هست!

بدین معنی که چند سال دارد، رنگ چشمان و مو سر چه رنگی ست. قد او چند سانتیمتر است. چه نوع جنسیتی دارد.

پدر و مادر خود را میشناسد و میداند که او فرزند آنها ست.

فرزند چندم خانواده است. چند خواهر و چند برادر دارد.

میداند در چه کشوری به‌وجود آمده است، زاییده شده است، بزرگ شده است و زندگی میکند/کرده است.

به میزان تحصیلات دبستانی، دبیرستانی و یا دانشگاهی خود آگاهی دارد.

چه شغلی دارد.

چه نوع بیماریهایی داشته است/دارد.

چند کتاب غیر درسی را خوانده است و از کدام شاعر خوشش میآید.

چندبار سفر کرده و کدام کشورها را دیده است.

چه نوع غذاهایی را دوست دارد و یا از چه نوع ترشی لذت میبرد.

و

...

...

و آگاهی به دیگر مشخصات فیزیکی و سن و سالی بدون ارزش گذاریهای اخلاقی، مذهبی و سیاسی، خود واقعی یا خود راستین شخص است.

 



پانویس‌ها:

 

1-    Field theory

2    Wolfgang Kohler,Ger.1886-1957، Kurt Lewin 1890–1947

3-    Interpersonal

4-    Dynamic of social behavior

5-    احمد شاملو: کتاب کوچه، حرف ب دفتر اول ص 8- 1477 انتشارات مازیار تهران 1377

6-    Defense mechanism

7-    Displacement

8-    Sublimation

9-    Wisconsin

10-  نك. نمايشنامه من همانم كه شما می­خواهيد! اثر نويسنده، نمايشنامه نويس و شاعر معرف ايتاليايی بنام: L. Pirandello1867-1936 برنده جايزه نوبل سال 1934 و رستم جهان پهلوان و اودیپ شاه همین وبلاگ

11-    Erich Fromm, the fear of Freedom (London: Routledge,1960), p.160

12-    نك. ارزش ­ها، همین وبلاگ

...

ادامه دارد

کامکار، سوئد 2024/01/28 


جامعه بخش اول

  پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پان...