پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم
در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای
طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد
نظر:
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم
در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای
طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد
نظر:
با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
با حروف کژ، و در پارهای از مواقع،
با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و
یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.
مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت "سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز
خواهد شد.
*******
عنوان:
3) تأثیر کودک بر جامعه
4) کودک و روند اجتماعی شدن
الف) مراحل اول اجتماعی شدن کودک
ب) مرحله دوم اجتماعی شدن کودک
پیش درآمد
در گذشته نهچندان دور کودکان، همانند یک انسان از پایگاه ویژهای که شایسته یک کودک باشد
برخوردار نبودند. داشتن فرزندی آنهم فرزند پسر دارای اهمیت فراوانی میبود.
کودکان در طول تاریخ گذشته انسانها در جهان، بهعنوان موجودی که دارای هویت و
وجودی مستقل است و جایگاه خاص خود را در اجتماع دارد به حساب نمیآمد. این عضو
کوچکِ جامعه، بدون درک کامل دنیای کودکی و با جبر جامعه مرسوم خود، بسیار زود به
دنیای بزرگسالان رانده میشد و جامعه از او به عنوان یک نیروی کاری استفاده می کرد.
در دنیای جنگاوران و نبرد به همانگونه که در سلطنت و پادشاهی متداول بود،
فرزندان پسر را برای نقشهای ویژهای مورد نظر، تربیت میکردند. و
برای مطیع شدن و نقش پذیری/تربیت، این نونهال را به مادرخوانده/پدرخوانده، دایه و
یا مربی می سپردند تا از این کودک فردی را بسازند که در مورد نقش
او، از قبل اتخاذ تصمیم شده است.
بنابراین، و با توجه به نگرش متفاوت و خاص امروزین، آنچه که
بی توجهی محض و نادیده انگاشتن حقوق کودکان مینامند را، به
طور کاملاً چشم ـ گیر و آشکارا در آن روزگاران، فعال میبینیم.
در گذشتههای نه چندان دور؛
مفهوم کودکی بهمعنای امروزی امری غیر ضروری و چه بسا بیمعنی قلمداد میشد. زیرا
کودکان بهدلیل این که به مهارتهای اجتماعی و ارتباطی مجهز نبودند بهعنوان
موجودی مستقل و با هویت و ویژگیهای خاص خود به رسمیت شناخته نمیشدند. کودکان
زمانی مورد توجه قرار میگرفتند که میتوانستند مانند بزرگسالان به مهارتهای
(پیشه) خاصی مجهز شوند تا بتواند بهعنوان عضوی از جامعه ایفای نقش کنند.
ولی اما که؛ مفهوم دوران کودکی نباید با احساس عاطفی درباره کودکان
اشتباه گرفته شود.
در قرون وسطی؛ (بهاصطلاح معروف) دوران تاریکی تاریخ اروپا که بیش از 1000 سال به طول انجامید (و حتا چندین صده پس از آن) بیانگر دورانی ست که کودکان را انسانهای بزرگِ کوچک شده میپنداشتند و کیفیت نیازمندیها آنها را نیز، نعلِ به نعل همپایه نیازمندیهای یک انسان بالغ میپنداشتند. و او (کودک) کوچک شدهی یک انسان بالغ قلمداد میشد. به همانگونه که یک عکس 30×40 را به اندازه 3×4 کوچک کنیم.
تابلوهای باقی مانده از نقاشان
و حتا چندین قرن پس از آن که از کودکان نقاشی شده است؛ به خوبی نشان میدهند که آنها را، به صورت فرتور/تصویر کوچک شدهی یک انسان بالغ و
بزرگ جلوه میدادند.
Anonymous portrait of the child Mozart, possibly by Pietro Antonio Lorenzoni; painted in 1763 on commission from
Leopold Mozart
در زمان ترسیم و نقاشی این تابلو
موتسارت
فقط هفت ساله بوده است.
بدین ترتیب در یک زمان بسیار طولانی غالباً (به استثنای فرزانگانی چند) برای کودکان شخصیتی خاص با نیازمندیهای ویژه و مستقل، قائل نبودند. چه بسا که مثلاً بازی را امری بی هوده/گناه و مضر میپنداشتند و آن را بر کودکان منع میکردند (نزد پارهای از خانوادهها هنوز نیز چنین است). ناآگاه از آن که، بازی یک امر زندگی بخش و مرحله درک و دانستن توانایی ها/ناتواناییها و به آزمون کشیدن آنهاست (بطور کلی تقریباّ تمام جانوران به غیر از برخی از آبزیان در ابتدای زندگی خود بازی میکنند تا بدین وسیله آمادگیهای جسمانی/روانی خود را پرورش دهند). و برای رشد جسمی و روانی کودکان امری است؛ حیاتی. و در صورت جلوگیری از این امر حیاتی توسط بزرگسالان، آنها باید خود را برای انواع ناسازگاریهای شخصیتی و حتا بیماریهای روان پریشی نونهالان و نوجوانان، خود را آماده سازند.
با این پیش درآمد کوتاه می پردازیم به:
3. ) تأثیر کودک بر جامعه
اگرچه هنوز در کودک/نونهال، روند
آگاهی و باورداشتهای ذهنی فعالیت بسیار ضغیفی دارد، ولی به دنیا آمدن وی
میتواند بر خانواده او، و بر محیط اطراف او تأثیر عینی و
قابل مشاهدهای را بگذارد:
v دگرگونی پایگاه اجتماعی پدر و
مادر بین اقوام، خویشاوندان، دوستان و آشنایان،
v دگرگونی روابط اجتماعی پدر و مادر،
با دیگران (موقعیت شغلی، تغییر مسکن، میزان درآمد و ...).
v تغییر وضعیت/موقعیت مادر نسبت به پدر
و برعکس، با در نظر گرفتن جنسیت فرزند،
v تغییر وضعیت/موقعیت زناشویی و روابط
جنسی بین مادر و پدر؛
از جمله اثرات آنی به دنیا آمدن کودک بر خانواده/جامعه محسوب میشوند.
فزون بر برشمردههای بالا، به دنیا آمدن کودک دارای
پیامدهای اقتصادی نیز میباشد، که این پیامدها به نوبه خود دارای بازتابهای
اجتماعی است. به عنوان مثال از کمک هزینه دولت، مَدَد معاشِ فرزند، مرخصی
استعلاجی پدر و مادر و یا استعفای مادر و خانه دار شدن وی و غیرآن را، میتوان نام برد.
تمامین این دگرگونی ها که ناشی از به دنیا آمدن کودک میباشند، سبب میگردد تا نگرش پدر و مادر نسبت به کودک خود، شکل ویژهای داشته باشد.
بهرروی، از این پس دیگر نمیتوان از تأثیر این (کودک)، بر آن (پدر و مادر) ویا
آن (پدر و مادر) بر، این (کودک) سخن گفت، بلکه باید از برهمکنش و کنش/واکنشهای
متقابل و تعاملی سخن به میان آورد، که در نهایت همان
پیوندها، روابط میان ـ فردی و ارتباطات اجتماعی اشخاص میباشد.
4.) کودک و روند اجتماعی شدن
اکنون بيشتر تأکيد مىشود که انسان
نهتنها بهطور منفعل/پذيرنده و به وسيله نهادهای اجتماعى ساخته و پرداخته مىشود، بلکه
شخصيت و هویت فردی در روند مبادله فعال و مثبت با واقعيت ها/برهم کنشهای اجتماعی، شکل مىگيرد.
کودک به سرعت از طریق روش آموزش شرطی
میآموزد که درچه شرایطی تشویق و یا تنبیه میشود. او بزودی
میآموزد، چه رفتارهایی پاداش/تنبیه
در پی دارند. او می داند! که فریادهایش مادرش را به سو او می کشاند. لازم به یاد آوری ست که
تعبیر این فریادها، بیش از هر چیز فرهنگی/اجتماعی است و در اکثر مواقع توسط مادر و
یا جانشین او تعبیر می شوند. اینگونه تعبیرها بسیار فردی/محلی
بوده و از یک جنبه عالم ـ گیر مبرا است.
4 ـ یک) رشد عاطفی و اجتماعی
حالات عاطفی کودک، ابتدا به احساس آسایش و عدم آسایش محدود میشود. از زمانی که
کودک دریابد که وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری است، اولین زمینههای آگاهی
از عوامل اجتماعی، شکل میگیرد. در سه چهار ماهگی، هیجانهای خوشایند کودک به صورت
شادی، خنده و صداهای مخصوص در مقابل محرکهای مطبوع دیده میشود.
یک کودک طبیعی سه تا شش ماهه در مقابل چهره مادر یا افراد غریبه لبخند
میزند. در هشت ماهگی چهرهاش با دیدن افراد غریبه تغییر میکند و در اواخر سال
اول زندگی، پاسخ عاطفی ترس، گاه به صورت اضطراب کلی و گاه به صورت وحشت از غریبه،
ترس از جدا شدن از مادر به وضوح دیده میشود که به تدریج از بین میرود.
مراحل رشد عاطفی/شناختی کودک:
v شگفتی ـ رمیدگی (Surprise- Startle)
v هراس ـ وحشت (Fear)
v میل ـ اراده (Intrastat).
ش. بوهلر
رفتار اجتماعی/عاطفی کودکان را در سال اول زندگی در
مقابل بزرگ سالان و در برابر همسالان خویش، چنین آورده است.
رفتار اجتماعی کودک در برابر بزرگسالان |
||||
سن به ماه |
نوع رفتار
اجتماعی |
|||
1 تا 2 |
به صورت شخص
نگاه میکند و تبسم میزند. |
|||
1 تا 2 |
وقتی او را
در آغوش میگیرند، آرام میگیرد. |
|||
2 تا 3 |
وقتی مادر یا
دایه از او دور میشد، گریه می کند. |
|||
2 تا 3 |
وقتی دیگری
به او تبسم میکند، پاسخ تبسم را میدهد. |
|||
2 تا 3 |
وقتی بیگانهای
به او نزدیک میشود، ناراحت می شود. |
رفتار کودک در برابر همسالان |
||
3 تا 4 |
وقتی مادر به
او نزدیک میشود، با نواهای خود خوشحالی میکند. |
سن به ماه |
نوع رفتار اجتماعی |
|
3 تا 4 |
وقتی از او
روی برگردانده میشود، ناراحت میشود. |
4 تا 5 |
کودک دیگری
را نگاه میکند. |
|
4 تا 5 |
در برابر
کودک دیگر تبسم میکند. |
|||
4 تا 5 |
وقتی گریه میکند،
نوازش او را آرام میسازد. |
8 تا 9 |
اگر کودک
دیگری مورد توجه قرار گیرد، گریه میکند. |
|
4 تا 5 |
میکوشد تا
با نواهای کودکانه، توجه دیگران را به خود، جلب کند. |
8 تا 9 |
اسباب بازی
خود را به کودک دیگر میدهد. |
|
7 تا 8 |
اگر صحبت
دیگرا قطع شود، گریه میکند. |
8 تا 9 |
صدای کودکانه
در مقابل کودک دیگر «در» میآورد. |
|
7 تا 8 |
دستهای خود
را به طرف دیگران دراز میکند. |
|||
8 تا 9 |
با حرکات بدن
میکوشد تا توجه دیگران را به خود جلب کند. |
9 تا 10 |
حرکات بچه
های دیگر را تقلید میکند. |
|
9 تا 10 |
وقتی کودک دیگری اسباب بازی او را می خواهد بگیرد، مقاومت میکند. |
|||
9 تا 10 |
لباس فردی که
نزدیک اوست را با دست میکشد. |
|||
10 تا 11 |
حرکات دیگران
را با دستهای خود، تقلید می کند. |
10 تا 11 |
با کودک
دیگری بازی میکند. |
|
10 تا 11 |
اگر هم بازی
وی، از او دور شود ناراخت می شود. |
|||
11 تا 12 |
فعالیت ها و
بازی وی سامان می یابد. |
11 تا 12 |
اسباب بازی های خود را کنار میگذارد و متوجه کودک دیگر میشود. |
4
ـ دو) احساس امنیت و داد و ستد عاطفی با
مادر
اهمیت مادر برای کودک، صرفاً در رفع
نیازهای اساسی او خلاصه نمیشود، بلکه همه احساس امنیت کودک وابسته به وجود مادر
است. اولین احساس رضایت خاطر در نتیجه مکیدن حاصل میشود. شیر دادن مادر، پیوند
عمیق بین مادر و کودک به وجود میآورد و موجب رضایت خاطر مادر و احساس امنیت خاطر
کودک میشود.
4. الف) مراحل اولیه اجتماعی شدن
روند تحول اجتماعی شدن کودک با رشد
تدریجی و همتراز با تمامی این ابهامات و درهم آمیختگی ها دنیای بیرون از او، برقرار و
جریان می یابد و در نهایت شکل می گیرد و استوار می گردد. عطش کنجکاوی، رغبت به دانستن
و تمایل آشنایی با دیگری، کودک را وا میدارد که او به طور پیگیر،
پیاپی در جهت رفع این عطش کوشش کند. ارتباط کودک با بزرگسالان و چگونگی آن از مهم ترین عوامل رشد کودک میباشد. او با شروع رشد و کسب
تجارب ادراکی/محیطی، شروع به شناخت افراد در محیط میکند. این شناخت از حدود سه یا
چهار ماهگی حاصل میشود. اولین کسی که کودک با او ارتباط برقرار میکند مادر است.
پس از پایان سال اول، کمتر به دستکاری اشیا میپردازد و بیشتر به مشاهده و نامیدن
و اشاره کردن، تمایل دارد. سال دوم زندگی از نظر رشد اجتماعی اهمیت بسیار دارد. از
یک طرف تواناییهایی به دست آورده که دوست دارد آن ها را به مرحله اجرا بگذارد و از طرف دیگر نیاز او به بزرگسالان هنوز قابل
توجه است.
کودک در این سنین ضمن احساس امنیت و
آرامش در محیط، باید بتواند به راحتی احساسات و تمایلات خود را نشان دهد تا تدریجا
استقلال و اتکای به نفس در او رشد کند. و درست در روند همین برههی زمانی
است که کودک متوجه می شود که این دیگری است که در راه
ارضای نیازهای (کنجکاویها و تمایلات/رغبتها) او، از خود مقاومت نشان میدهد. کودک از وجود
این دیگری که حضورش به مدت طولانی پیش از او مطرح بوده است،
آگاهی پیدا می کند. کودک از طریق همین دیگری (دگر
خاص) است که می آموزد تا در درجه اول خود را
بشناسد، و در مرحله پسین یاد می گیرد که تمام تمایلات و خواسته های او برآورده نمیشوند. این ممانعت با خواستههای نونهالان/کودکان، ویژه
انسان بوده و در کمتر جانوری دیگری (با در نظر گرفتن مسابقهای که بین پاره ای از انواع برای رفع گرسنگی وجود
دارد) مشاهده شده است.
در این مرحله از رشد است که
کودکان "میفهمند" که چه کسانی راحت آنها را فراهم میآورند و چه کسانی
هستند که نه تنها به نیازهای آنها توجهی نمیکنند بلکه آنها را از راه رسیدن به خواستهای خود، باز می دارند.
این دوره (فراهم آوردن رضایت/عدم
رضایت) از زندگی کودکان از ویژگی خاصی برخوردار است زیرا که در این مقطع زمانی "هدف" زندگی برای کودک برآورد نیازهای جسمی/روانی است و بس.
کودکان نسبت به کسانی که این راحت را فراهم می آورند علاقمند و یا برعکس بیزار میگردند. و درست همین بیزاری و یا برعکس
علاقمندی به دگر خاص دوران کودکی است که در آتی، تمایل و یا عدم تمایل فرد بزرگ سال را به
آمیزش (اجتماعی بودن)، شکل میدهد و
این بخش از شخصیت را استوار میگرداند.
گریز و ترس کودک از دگر عام (دیگران) کمی پیش از یکسالگی و پس از آن، زنگ
خطری ست برای پدر و مادر که در مراحل ابتدایی اجتماعی شدن کودک آنها نقصانی
پیش آمده است.
کودک تمامی آنچه که خانواده به او انتقال میدهد را جذب میکند. در واقع
خانواده نخستین گروه مرجع کودک محسوب میشود؛ یعنی کودک به خاطر
وابستگی به آن گروه، از سوی گروههای دیگر حتی خودش مورد داوری و ارزیابی قرار میگیرد.
پژوهش های علمی در احوال کودکان نشان داده است که برخی از
کودکان پس از آن که توانایی راه رفتن را پیدا کردند، به شدت و با کستردگی ویژهای،
علاقمند به معاشرت با کودکان هم سن و سال خود میگردند، و بعض دیگر
فاقد این علاقمندی هستند، و یا علاقمندی کمتری از خود نشان میدهند.
حدود پایان دو سالگی، مرحله جدیدی در رشد ذهنی کودک آغاز میشود که از
نظر پیاژه
مرحله پیش ـ عملیاتی است.
از ویژگیهای عمده این مرحله تسلط بر نمادها ست. یعنی کودک میتواند از این پس،
از نمادها به جای اشیاء استفاده کند که از این طریق توانایی انجام دادن
ذهنی پسین فراهم میشود.
نتایج نظریه پیاژه در رشد ذهنی چنین است که کودکان، از طریق فعالیتهای محسوس بهتر یاد میگیرند. با پیشرفت رشد ذهنی کودک خلاقیت به اوج خود میرسد. بنابراین، علاوه بر فعالیتهای حسی حرکتی، پرورش فعالیتهای تخیلی و عملیات ذهنی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
رشد گویایی در دوره دوم کودکی بسیار سریع است. یک کودک سه ساله حدود 800 تا
1000 کلمه، در چهار سالگی 1500 کلمه، در پنج سالگی حدود 2000 کلمه و در شش سالگی
2500 کلمه را میداند و میفهمد. الگوی رشد زبان در بیشتر کودکان یکسان و شامل
مراحل زیر است:
v مرحله ابتدایی، تکلم در یکسال اول
زندگی؛
v
مرحله تکلم واقعی، از یک سالگی تا
پنج سالگی؛ در این مرحله، کودک کلمات را به عنوان نشانهها بهکار میگیرد. همینطور
بین رشد زبان و رشد ذهنی، جسمی و اجتماعی کودک ارتباط نزدیک وجود دارد.
حدود سه سالگی، قدرت به کار گرفتن موثر اشیاء به وجود میآید. در این هنگام،
قدرت تخیل و تجسم کودک بیشتر میشود. کودک در این سن بسیار فعال و پر جنب وجوش
است، بدن او بسیار انعطاف ـ پذیر و برای بازی و فعالیت آماده است.
در همین سال، ارتباط با همسالان تغییر عمدهای میکند. کودک از این
پس تنها بازی کردن یا تماشای بازی دیگران کمتر استقبال میکند و بیشتر دوست
دارد با کودکان دیگر ارتباط برقرار کند. گروه همسالان نیز همچون خانواده، میتوانند
در شکلگیری شخصیت کودک موثر باشند. گروههای بازی کودکان معمولاً کوچک است و
چندان سازمانیافته نیست و به سرعت تغییر میکند.
از دو تا شش سالگی را باید سالهای شکلگیری کودکان نامید؛ یعنی قدم گذاردن در راهی که با طی کردن هر بخش از آن یک گام به بزرگسالی نزدیک تر میشوند. حرکات آنها، دیگر ناشیانه نیست و از تمرکز و تمایز یافتگی بیشتری برخوردار میشود و به تدریج میدان تجربه و فهم آنها گسترش مییابد. در این سطح جنبههای مختلف تحول، اعم از رشد حرکتی، رشد شناختی و... به درهم تنیدگی خود ادامه میدهند تا از هر کودکی یک موجود منحصر به فرد بسازند. گروههای دیگر از قبیل مدرسه، گروههای همسالان، دستهها، جنبشهای سازمان یافته و ... در اجتماعی شدن کودک دخالت دارند.
پرسش مهمی که در اینجا مطرح می شود آن است که:
فرهنگ هر سرزمین تا چه میزان باورمندی به انسجام
زندگی روزانه (نابسامانی های اقتصادی /سیاسی و جنگ ها به تشکیل و
پایداری این انسجام ضربه های جبران ناپذیری را تحمیل می کند) را در نونهالان خود پرورش میدهد، تا از طریق فراهم آوردن تفسیرهای
نمادین برای مسایل وجودی
این فرایند سرانجام نیک؛ داشته باشد؟
باورمندی به انسجام زندگی و
تفسیرهای نمادین پرسش های وجودی از اعتماد
بنیادین1
بین کودک و دگر خاص/عام پدید می آید.
تجربه اعتماد بنیادین در واقعیت
امر هسته ی همان امیدواری است
که پ. تیلیچ
آن را شهامت بودن (The Courage to Be) مینامد.
اعتماد بنیادین در همان حال که تحت تأثیر توجهات محبت آمیز نخستین مراقبان و سرپرستان کودک شکل می گیرد، رفته ـ رفته هویت شخصی کودک را به طرزی سرنوشت ساز به مهربانیها و خوشامدهای دیگران (خاص/عام) وابسته میسازد. این وابستگی به نخستین مراقبان و سرپرستان که حاصل اعتماد بنیادین است، در واقع نوعی اجتماعی شدنِ پنهانی/ناآشکار است که مقدم بر دو مفهوم اساسی من (I) و مرا (me) صورت می پذیرد و شالوده قبلیِ هرنوع تفاوت گذاری بین این دواست.2
همانگونه که در گفتارهای پیشین آمده است؛
اجتماعی شدن کودک به سه کارسازه ویژه زیر بستگی دارد
1- رفتار چهره به چهره میان ـ
فردی و تأثیرپذیری/گذاری آن.
2- تأثیرات مستقیم/غیرمستقم
فرهنگی که فرد در آن به دنیا آمده و بزرگ میشود. در اینجا تأثیرات
میراث و یا بار فرهنگی مورد نظر است. این میراث فرهنگی شایستگی رفتاری فرد را رقم
می زند که او چه کارهایی را باید فراگیرد و
سلوک و رفتار وی در اجتماع چگونه باید باشد.
3- تکامل فراگیری و آموزش پذیری
فرد (کودک) در جامعه زمانی محقق میشود که وی بتواند به طور مؤثر
در اجتماعی شدن دیگران و نقش پذیرفتن آنها در گروه، ایفای نقش کند.
اهداف اجتماعی شدن
ü یکی از مقاصد و اهداف اجتماعی
شدن کودک در جامعه این است که او آداب و رسوم، سنتها، عقاید و رفتارهای جامعه را بپذیرد و به آنها عمل کند تا امکان زندگی اجتماعی میسر شود. و این فرایند، اولین قدمهایی ست که برای تکوین خودانگاری کودک برداشته می شود.
ü جامعه پذیری به همان میزان که عادات و رفتار فرد را مطابق هنجارهای
اجتماعی تحت نظم و انضباط درمی آورد، به او پرورش امیدها و آرزوها
را هم میآموزد.
ü فراگرد جامعه پذیری از طریق برآورده کردن خواستهها، آرزوها، امیدها
و سوداهای فردی یا ممانعت از دستیابی به آنها، برای فرد (کودک) هویت میآفریند.
ü این فراگرد، نقشهای اجتماعی و نگرشها، انتظارات و گرایشهای مربوط به
آن نقشها را، به کودک میآموزد.
ü آموزش مهارت ها به کودکان تا با اکتساب و یادگیری این مهارت ها بتوانند در جامعه منشأ اثر واقع شوند.
ü قانون پذیری که در فرآیند اجتماعی
شدن کودک به دست میآید.
قانون پذیری با ویژگی های شخصیتی، فرهنگ عمومی جامعه،
ساختارهای عمومی و سازمان افکار و شخصیت افراد مرتبط است و دو شکل اصلی دارد که
عبارت است از:
v قانون پذیری اجباری:
اغلب در حکومتهای استبدادی مشاهده میشود، چون بدون کنترل اجتماعی، به قوانین
عنل نمیشود. و
v قانون پذیری
ارادی:
در جوامع آزاد و قانونمند و به دلیل درونی شدن در فرآیند جامعه پذیری صورت می گیرد.
میدانیم که برای آنکه پیشرفت روند اجتماعی شدن، در مسیر فراساختههای اجتماعی همان اجتماع صورت گیرد:
کودک باید مهارتهای ضروری را که برای زندگی در جامعه ضروری است فراگیرد و
ارزشها و اعتقادات اساسی جامعه خود را در ذهن متمرکز کند.
چنانچه ارزشها و هنجارهای اجتماعی بالا در کودک درونی نشود و او آنها را
با رغبت و رضایت فرا نگیرد، فقط هنگامی به آنها میپردازد که ناظری بر کارش وجود داشته باشد.
اهداف اجتماعی شدن با برشمرده های بالا پایان نمی یابد بطوری که:
ü کودک باید بتواند بهصورت مؤثری با
دیگران ارتباط برقرار کند و توانایی خواندن، نوشتن و سخن گفتن پیدا کند.
ü کودک باید بتواند نیازهای بدنی خود،
همچنین قضای حاجت را به شیوههای قابل قبول جامعه فرا گیرد.
v در جامعه باید تمایل به اجتماعی
کردن وجود داشته باشد و
v افرادی باشند که این مسئولیت را در
این مسیر بوجود آورند و داشتن احساس امنیت در کودکان را به عهده گیرند،
و در نهایت:
v کودک قابلیتِ اجتماعی شدن را داشته
باشد. بنابراین اگر کودکی نتواند (معلول جسمی/عقب مانده ذهنی) ویا آن که جامعه هیچ
گونه اقدامی در قبال اجتماعی شدن وی انجام ندهد، در این صورت نیروهای ذاتی کودک
رشد و توسعه نخواهد یافت. از این رو متوجه می شویم، عوامل ارثی نیز در اجتماعی شدن کودک نقش مؤثری دارند.3 (بار ژنتیکی مورد نظر است نه
لوح محفوظ)
مهم ترین عوامل جامعه پذیری
1. سلامت جسم/روان،
2. خانواده،
3. گروه همسالان/ همبازیها
4. مدرسه و
5. وسایل ارتباط جمعی/دنیای مجازی است.
افرادی که بهتدریج وارد دنیای کودک میشوند را به دو دسته خانواده و همبازیها
و سایرین تقسیم میکنند.
کودک ضمن ارتباط با افراد دسته اول (خانواده و همبازیها) به احساس موجودیت
خویش میرسد و این از راه توجهی حاصل میشود که آنها (دگر خاص/همسالان) به رفتار کودک دارند، سپس کودک در ارتباط با دسته
دوم (دگرعام) نظر آنها را نسبت به خویش درمییابد و پیمیبرد
که دیگران نسبت به او چه نظری دارند. از این طریق کودک درباره خویش عقیده خاصی
پیدا میکند.
در سنین نونهالی، کودک نمیتواند تصویر واقعی خویش را چنان که هست مشاهده کند،
بلکه ملاک عمل او از خوب یا بد بودن رفتارش آن است که عقیده سایرین را درباره خود
مورد توجه قرار دهد. بنابراین در اجتماعی شدن کودک خانواده و جامعه نقش مهمی
را ایفا میکنند و چنانچه کودک در سالهای اولیه زندگی خود از جامعه یا خانواده
دور افتد آسیبهای جبران ناپذیری بروی وارد خواهد آمد.
اجتماعی شدن در زندگی فرد نقشی اساسی دارد، بنابراین نقش خانواده، جامعه و بهخصوص
رسانههای ارتباط جمعی در آگاهسازی و درونی کردن ارزشها و هنجارهای اجتماعی در
فرد از سالهای نخست زندگی از ضرورتهای غیرقابل انکار بهشمار میرود.
البته در حال حاضر با پیشرفت دانش فنی و گسترش وسایل
ارتباط جمعی شاهد پیدایی و تولد نسلهای تازه هستیم. کودکان از نخستین برهه از
زندگیشان در مسیر سیلی از امواج گوناگون و پیامهای متعدد قرار میگیرند و این
اطلاعات از دورترین نقاط جهان وارد خانههای آنان میشوند.
بنابراین بهنظر میرسد که دنیای
ارتباطات به مرور فرزندان تازهای در خود پرورش میدهد و نسلهای جدیدی را پدید میآورد
که دنیای متفاوتی با بزرگترها دارد و باید برای پرورش بهتر این نسل برنامههای
مناسب و در خور تدارک دیده شود.
*******
نقش یادگیری در
جامعه پذیری/اجتماعی شدن
برای آنکه اعضای جامعه ارزشهای فرهنگی جامعه خود را بپذیرند و با دیگر افراد
جامعه همانند شوند باید از راههای اصلی جامعه پذیری یعنی یادگیری و درونی کردن
هنجارهای اجتماعی استفاده کرد!
v
یادگیری: فرایندی است که به وسیله
آن، هر موجود زنده اطلاعات لازم را برای تغییر رفتار از طریق تجربه کسب میکند.
کودکی که والدینش او را وادار به رعایت بهداشت/نظافت، داشتن اخلاقیات ویژه،
پیروی از آداب/سنن و معاشرت میکنند، تابع نوعی یادگیری میشود که به وسیله تکرار
حرکات و رفتارهای ویژه آن داده ها (Data) در ذهن
او تثبیت میشود.
دو عامل مهم در پایداری یادگیری تأثیر گذار هستند:
v
توانایی، جدیت، شایستگی، تندرستی (جسمانی/روانی)،
رغبت یادگیرنده، گروه همسالان/هم بازیان، معلمان، شکل و محتوای آنچه از رسانههای
گروهی بر کودک عرضه میشود و تکرار، تقلید، پاداش و تنبیه و آزمایش و خطا.
v
درونی کردن هنجارهای اجتماعی کودک در
فرایند اجتماعی شدن، ارزشها و هنجارهای فرهنگی جامعه خود را کسب میکند و آنها را درونی میسازد. این امر نیاز به طی مراحلی چون، کنش های متقابل با همسالان و دگر عام،
تجربه پذیری عاطفی و یادگیری زبان دارد.
کودک در فرایند بازی با همسالان خود میآموزد که خود را یک ذات جدا، مشخص و
مستقل در نظر بگیرد و از همه اشخاص و اشیا متمایز کند. و در این فرایند هنگام سنجش
خود با جهان غیر از خود اولین تجربه خود را فرامیگیرد و آن احساس زبونی و ناتوانیی
برخورد با مشکلات است. نوزاد انسان هنگام تولد مفهومی از خود ندارد و در واقع در
فرایند اجتماعی شدن از هویت خود آگاه میشود.
تصویر کودک از خود، سهم مهمی در مشخص ساختن چگونگی نقشی که او کم و بیش
باید ایفا کند دارد. اعتماد به نفس در انجام هر کار، اثری فراوان بر انجام موفقیتآمیز
آن عمل میگذارد. عدماعتماد، از سوی دیگر، غالبا به شکست یا ناکامی میانجامد.
بهعنوان مثال چنانچه کودکی در مدرسه بخواهد تحصیلات خود را با موفقیت به پایان
برساند باید نخست معلمین و والدینش در او اعتماد به نفس ایجاد کنند. درصورتی که
دانشآموز تکالیف خود را با اعتماد به نفس کمی انجام دهد شانس موفقیت او در
تحصیلات بهصورت چشمگیری تنزل پیدا خواهد کرد.
4. ب مراحل دوم اجتماعی شدن
دومین مرحله از اجتماعی شدن نزد کودک که همان پیوندهای میان ـ فردی است در
آینده نه چندان دور، در همین وبلاگ به علاقمندان ارائه داده خواهد شد.
پانویسها
1. اعتماد در جلوه عمومیی خود، کوششی است در دستیابی به
امنیت وجودی. اعتمادی که بین کودک و مراقبان او برقرار میگردد، به منزله واکسنی
است که تهدیدها و خطرهای موجود در پیش پا افتادهترین فعالیتهای زندگی روزمره را،
دفع میکند. اعتماد ضرورتی است اساسی برای پیله محافطی که خود در
رویارویی با واقعیتهای روزانه بدان احتیاج دارد.
2. آنتونی گیدنز (Anthony Giddens)، «تجدد و تشخص» ترجمه ناصر موفقیان، نشر نی، چ اول 1378 تهران، ص 4ـ63.
3. جان لاک John Locke نخستین کسی است که با مخالفت با فطری
بودن عقل و یادگیری از راه
پرورش نیروهای روانی پرداخت. به نظر او کمتر افراد یا جامعهای
پیدا میشود که دارای طبع و سرشتی یکسان یا فکر و عقیدهای
یکسان باشند. ذهن آدمی به هنگام تولد همانند لوح سفیدی Tabula rasa است که هیچگونه فکر ذاتی در آن نقش
نبسته است. هر فکر و عقیدهای از راه تجربه و حواس حاصل
میشود. این برداشت جدید به عنوان تجربه گرایی یا مسلک تجربی شناخته شد. تجربه گرایی فلسفه خردگرایی افلاتون و دکارت را هدف حملههای مستقیم خود قرار داد. زیرا این دو فیلسوف خرد را مایه سرچشمهی معلومات/آگاهیها میپنداشتند.
لاک یادگیری را ادراکی می دانست که از راه تجربهها بدست آمده باشد. چون ذهن از عالم اشیاء جداست ، بنابراین اشیایی که ادراک
میشوند فقط تصورات یا مثلی از اشیاء میباشند.
باورداشتها از اندیشههای ساده تشکیل شده و آنها نیز به نوبه خود از عناصر تازه تری بوجود آمده اند که به وسیله ی تداعی با یکدیگر پیوند یافته اند. ذهن آدمی نیز همانند ماشین از دستگاههای وابسته به
هم شکل گرفته و سازمان یافته است.
برای اینکه تداعی روانی ایجاد
شود لاک به وجود نوعی حواس درونی معتقد بود. اگر ذهن آدمی فقط
تاثیرات حسی را در یافت می داشت این تاثیرات به وضع مبهمی روی
یکدیگر انباشته می شد، اما دستگاه ذهنی علاوه بر
تأثیر پذیری خاصیتی دارد که می تواند تأثیرات را شناسایی کند،
بسنجد و آن ها را تعمیم دهد؛ یعنی از راه مجاورت، مشابهت و تضاد
اندیشه ها و تصورات ذهنی را با یکدیگر پیوند، دهد.
اندیشههای لاک سبب شد که
دید آموزش و پرورش از نظریه ی ورزش روانی به روش ایجاد عادت تغییر یابد. در واقع لوح
سفید از طرف لاک متضمن این نکته است که طبع آدمی بر
خلاف تصورات پیشینیان ذاتا خوب یا بد و یا فعال نیست، بلکه از لحاظ اخلاقی خنثی و
از نظر روانی تأثیر پذیر است. برداشتهای لاک راه تازهای را به روی روانشناسان گشود و سبب
شد که از وراثت به محیط توجه کنند. از نظر آموزش و پرورش مفهوم نظریه لاک این
است که در مدرسه معلمان، معماران و سازندگان روان کودک هستند. وظیفه اصلی آنها تهیه و اجرای برنامههایی است که در شاگردان عادت های مطلوب و
شایسته را بوجود آورد. دستگاههای آموزشی به جای این که مانند گذشته به پرورش نیروههای
ذهنی بپردازند باید متوجه تربیت حواس شوند.
چشم ـ انداز لاک در
شناخت رفتار نقطه ی عطفی در منطق یادگیری پدید آورد.
تا قرن هفدهم کار مربیان غالبا تعبیر و تفسیر همان نظریه ی یادگیری گذشته، یعنی ورزش روانی بود که با وجود انتشار، عقاید لاک تا
پایان قرن هجدهم ادامه داشت.
جان لاک (۱۷۰۴-۱۶۳۲) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان
بود. لاک از مهم ترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی
و پیروان مکتب تجربه ـ گرایی است. نظرات او بر پیشرفت معرفت شناسی و فلسفه سیاسی
مؤثر بود. او از تأثیرگذارترین متفکران عصر روشنگری شمرده میشود. نوشتههای او بر
ولتر و روسو، و بسیاری از متفکران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثر گذار بود.
این تأثیر را میتوان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد.
فرضیه لاک در مورد ذهن معمولا منشأ تصورات مدرن در مورد
آگاهی و خود، شمرده میشود. فرضیهای که در آثار فلاسفهای چون دیوید هیوم، ژان
ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی مییابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که "خود" را
از طریق استمرار "هوشیاری" تعریف کرد. او معتقد بود که
انسانها چون لوح پاک و دست نخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته
درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) به دست میآید.
و در مقابل لوح
سپید جان لاک، فلسفه شرق لوح محفوظ را دارد که پیشینه آن شاید
نزدیک به 2000 سال باشد.
لوح در لغت به معنای صفحهای است که در آن نوشته میشود مانند
کاغذ، پوست، سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد و لوح محفوظ کتابی است
که تمام پدیدههای عالم با قلم تقدیر در آن
ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.
دون شک تعبیر لوح و قلم برای تقریب ذهن است و از باب تشبیه و یا تنزیل است و
نباید آن را با قلم و کاغذ و کتاب معمولی مقایسه کرد، اگر چه به بزرگی عالم باشد، بلکه آن یک حقیقت والایی
مانند عرش و کرسی است که وجود دارد و علم به وجود آن منحصراً
از طریق شرع و نقل حاصل میشود و عقل را در آن راهی نیست.
بعضی از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعال و یا نفس کلی فلک اعظم دانستهاند که کائنات در آن نقش بسته است.
ملا صدرا دربارهی لوح محفوظ چنین توضیح میدهد:
«... ـ و اما لوح محفوظ پس آن عبارت است از نفس کلی فلکی، بخصوص فلک اقصی؛ چون هر چه در عالم جریان مییابد و یا در آینده جریان خواهد یافت در نفوس
فلکی نوشته شده و ثبت شده است چون آنها به لوازم حرکتهای خود آگاهند... پس همانگونه
که در کاغذ محسوس نقوش محسوسی به وسیله قلم نوشته میشود، همینطور از عالم عقل فعال صورتهای مشخصی ترسیم میشود که به
طور کلی علل و اسباب آن مضبوط است، جایگاه این صورتها نفس کلی است که قلب عالم است».
لوح محفوظ، گنجینهی علم خدا و آیینه صفت عالمیت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت
در آن تغییر و تبدیلی رخ نمیدهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است و میتوانیم
بگوییم که لوح محفوظ ظرف علم الهی است؛ البته علم خدا نامحدود است و اینکه این
لوح را ظرف آن یا گنجینهی آن قلمداد میکنیم نسبت به معلومات است که مجموع پدیدههای
جهان هستی است و به هر حال محدود است.
لوح محفوظ
«... ـ وَما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ
مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ
ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ» و به سنگینی ذرهای نه در زمین و نه
در آسمان از پروردگارت پنهان نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر
اینکه در کتاب مبین ثبت است.
کامکار، سوئد 2015/08/12
پیرایش، ویرایش و آرایش 2024/03/18