پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال
... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را
به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته
شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد
آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال
... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
با حروف کژ، و در پارهای از مواقع،
با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی
بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و
یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.
مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان
محمود غزنوی که به صورت "سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز
خواهد شد.
همانگونه که در بخش دوم از خودشیفتگی، به بحث قوم مداری پرداختیم در اینجا هم دنباله همان مبحث را پیگیری می کنیم.
بله!!!
آثاری همچون:
الیور تویست
Oliver
Twist
نوشته چارلز دیکنز
Charles
Dickens
و یا شاهزاده و گدا
The Prince and the Pauper
نوشته مارک تواین
Mark
Twain
هر دو از برتری خون اشراف، سخن می گویند؛ و آن که:
گفت:
ای خر اندرین باغت کی خواند؟
دزدی از پیغامبرت، میراث ماند؟
شیر را بچه همی ماند بدو
تو به پیغامبر بچه مانی؟ بگو!1
و یا،
· رومئو و ژولیت نوشته شکسپیر
William Shakespeare
از ستیز دو قوم گفتگو دارد، و این ستیزه جوئی را که شکسپیر حدوداً 440 سال پیش، به کلام کشیده است،
هیچگاه تازگی خود را از دست نمی دهد.
و بارها - و- بارها درونمایه
Theme
(narrative)
اصلی آن، الهام بخش نویسندگان، داستان پردازان،
نمایشنامه نویسان، فیلم سازان، موزیسینها و... بوده است. به عنوان مثال موزیکال
West
Side Story
اثر لئونارد برنشتن
Leonard
Bernstein
از سال 1966 میلادی به بعد
به شکل و شمایل مختلف صحنه آرایی محافل هنری و سِنهای تئاتر دنیا بوده است.
و یا،
· دَنیل دِفو
Daniel
Defoe
در رمان خود بنام رابینسون کروزو
Robinson
Crusoe
تشویقگر استعمارگری و به نوکری گماشتن اشخاص بومی را، توصیه
می کند. که نیز، همین هم شد! زیرا،
همانگونه که می دانید، جهان گشاییها و برده داریهای بریتانیای کبیر، بلژیک و هلند،
حدوداً در همان زمان شروع میشود.
باری، در این داستان، با شخصیتی (قهرمان داستان) روبرو میشویم که؛ هم کشاورز است و هم
شکارچی، هم دوستدار طبیعت است و هم مرغداری و هم گلهداری میداند، هم صنعتگر است و هم جنگجو.
به عبارتی قهرمانی ست تمام عیار و بی رقیب.
در این جا نویسنده هشدار می دهد که؛ قوم و تبار او در همه چیز، بر همه چیز و در همه جا تسلط، برتری و مهارت دارند، و از هر کمکی بی نیاز هستند.
قهرمان داستان آقای رابینسون کروزو، برای کمی تفریح و در اصل نشان دادن سروری و آقایی خود، اعتماد فرد بومی همان بوم را، با حیلتهای بسیار می رُباید و او را به غلامی اجیر و مزدور خود می سازد. ولی این اسارت همانند اسارتهای معمول نیست. بدین معنا که این فرد بومی در زندان آقای کروزو نه نشسته است. بلکه آزادانه به هر کجا و در هر وقت و زمانی که بخواهد می تواند، تردد و رفت و آمد، داشته باشد. و رفتار و کردار آقای کروزو، ابدا خشونت بار هم نیست. و حتی برای نجات ایشان، آقای کروزو یک بار هم جان خود را به خطر میاندازد. اما، هدفِ درونی کروزو، دو موضوع کاملاً مشخص می باشد.
اول:
آنکه فلسفه زیستی رایج در این سرزمین را بشناسد (تا در
وقت و زمانی مناسب برای اضمحلال آن، ضربه کاری خود را وارد آورد.) و
دوم:
آنکه از او، و در همان محل به نفع منافع خود، اعمال نفوذ
نماید. و از او تا سرحدّ امکان سوء استفاده برد، تا بتواند قدرت مذهبی، سیاسی و
حکومتی امپراطوری کشور خود را در آنجا پیاده کند.
قابل توجه آن که این غلام حلقه به گوش ساده - دل و بی غل - و- غش را آقای کروزو، جمعه نام
گذاری می کند و بهانه دهن پر کن ایشان هم
این است که او را در روز جمعه یافته است. ولی اما که می دانیم واژۀ جمعه نزد مسلمانان نه تنها
دارای نمادِ ویژهای است، بلکه روزی است بسیار
استثنایی و مقدس.
و یا،
· جاناتان سوئفت
Jonathan
Swift
Gulliver's Travels
آسیب ناپذیری مردم بریتانیای کبیر و فرهنگ این سرزمین را
تضمین می نماید! که در سفر (تاخت - و-
تاز)های استعماری خود از مقاومت و مخالفت افراد بومی و قدرت آنها، نهراسند. که
نهراسیدند.
و یا،
· تارزان،
Tarzan
کودکی ست نظر کرده و مقدس. تارزان که کودکی خُردسال است،
در یک سفر تفریحی در قاره آفریقا پدر و
مادر خود را بر اثر حادثهای نامعلوم از
دست می دهد، و توسط میمون های جنگلی بزرگ می شود.
ادگار رایس باروز
Edgar Rice Burroughs
نویسندۀ امریکایی برای اولین بار در سال ۱۹۱۲ شخصیت تارزان، پسر نجیبزاده انگلیسی که پس از گم شدنش در جنگلیهای آفریقا توسط میمونها بزرگ میشود را خلق می کند. نخستین کتاب از این مجموعه های تارزان با عنوان
تارزان فرزند گوریلها
در 1914 بهچاپ می رسید. از این رمان درسال 1918 م. یک فیلم صامت به بازار می آید.
چندی پس از آن در سال 1930 اولین فیلم ناطق، با قهرمانی های تارزان، به بازار آمد.
و پس از آن ۲۵ داستان دیگر از این سری منتشر شد. تارزان خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و داستانهایش به بیش از ۵۶ زبان زنده جهان، ترجمه گشت.2
پیدایش تارزان توسط ادگار رایس باروز بر اساس و الهام از فرضیه داروین و آرزوی یافتن حلقه مفقوده بنا گردید، بدین معنا و بهصورتی، تارزان همان حلقه مفقوده داروین است و نقش حلقه - واصل بین انسان و میمون را، بازی میکند!
بانک اطلاعات اینترنتی فیلمها
بیش از ۲۰۰ عنوان فیلم سینمایی و تلویزیونی را فهرست
کرده است که مابین سالهای ۱۹۱۸ تا ۲۰۱۴ میلادی ساخته شدهاند. اولین فیلم تارزان،
یک فیلم صامت
Silent
film
بود و اولین بازیگری که نقش بزرگسالیِ تارزان را بازی
کرد،
Elmo
Lincoln
در ۱۹۱۸ میلادی، در فیلم تارزان، فرزند گوریلها، این نقش را ایفا کرد. با ابداع صدابرداری و صداگذاری و گسترش فیلمهای ناطق، ساختِ فیلمهای تارزان نیز مابین دهه ۳۰ تا ۶۰ میلادی، شکوفایی بیشتری یافت که معروفترین آنها، تارزان، مرد گوریلی با بازیگری قهرمان شنای المپیک
Johnny Weissmuller
بود که در فیلمهایش چهره یک وحشی نیک سیرت را به تصویر
درآورد که به سختی انگلیسی صحبت میکند؛ برخلاف آن اشراف زاده با فرهنگی که در
رمان ادگار رایس باروز آمده است.
تارزان حتی در نمایشنامههای رادیوئی و تلویزیونی نیز رخنه کرد. او حتی در مجلات و روزنامه ها بهصورت سریالهای تصویری دوستداران خود را تنها نگذاشته است، و هر روز آنان را سرگرم می نماید و پیام خود را به گوش آنان می رساند. سر- و- کله آقای تارزان در سال 2000 میلادی، در کمپانی والت دیسنی
The Walt Disney Company
پیدا شد، و ایشان در این زمان، توسط فیلم های
Animated cartoon
نزول اجلال فرمودند و تاکنون (سال 2023 میلادی)
صحنه را ترک نکرده است.
پیام این جوان لُردزاده خوش اندام ساکن جنگل، با چشمانی به رنگ آسمان که سرشار از فصاحت و بلاغت، شجاعت و ظرافت، زیرکی و ملاحت، ذکاوت و طراوت است، چیست؟
· او چگونه و چطور و برای چه، افراد بومی جنگلی را کمک می کند؟ و
· چرا خودِ همان افراد بومی که زاده همان آب و خاک هستند، نمی توانند هیچگاه بدون تارزان بر مشکلات خود فائق آیند؟ و
· پیش از آمدن این عالیجناب، افراد
بومی آفریقایی، آیا بطور کلی مشکلاتی داشتند یا نداشتند؟ و
· آیا او (تارزان) از علم لَدُنی
بهرمند است؟ چرا؟ چون می دانیم که او به
کمک میمونها بزرگ شده است و به مکتب نرفته و
خط ننوشته است! پس او، چگونه حتا از قوانین حقوقی و انسانی نوشته و نانوشته شده سازمان
ملل متحد نیز آگاهی کامل دارد؟
باری، پیام تارزان در تمام رمانها، فیلم های سینمایی، سریالهای تلویزیونی/روزنامهای، نمایش نامههای رادیویی و حتی در بازیهای کامپیوتری عبارتند از:
نادانی، ابلهی، بداندیشی، خونخواری، وحشی گری، خرافی گری، تنبلی، خیانت، زشتی، ضعیفی،
بدترکیبی، چاقی، و... خرابکاری افراد بومی افریقا ست.
این لُردزاده خوش اندام، میمونی بنام چیتا
Cheeta
را، همچون جمعه در رُمان رابینسون کروزو با زیرکی خاص خود، اسیر و یاور خود نموده است، و از او به عنوان دستیاری توانا در مواقع لزوم استفاده می کند.
تارزان با نعره های دلنشین خود، ارتباط همه جانبه ای را با تمام حیوانات به غیر از چهار حیوان گوشتخوار همچون شیر و ببر و پلنگ و تمساح برقرار می کند. و این حیوان آخرین، دشمن شماره یک تارزان است. و ما تارزان را در صحنه های مختلف در حال نبرد با تمساح می بینیم. تارزان در هر نبردی که با تمساح دارد، بطور نمادین
Symbol
با روان سرزنش گر3 خود در ستیز است.
و چون هربار این روان سرزنش گرِ و هشدار دهنده، هر بار با شکست روبرو می گردد، تارزان با قدرت گستردهتر و آمادگی بیش تری به امپراطوری خود باز می گردد. در امپراطوری لُردزاده خوش اندام، نه تنها تمام افراد بومی مطیع او هستند، بلکه او با یک نعره ی دلنوازی، کلیه ی حیوانات مختلف به استثنای آن چهار برشمرده در بالا را، در خدمت خود می گیرد.
تارزان، برعکس عیسی از یک جنسیت خنثی (شاید هم همجنس خواه)، برخوردار نیست، (یعنی آنکه چشم چرانی هم می کند) ولی از آمیزش با زنان بومی افریقایی پرهیز می کند. حتی دچار وحشت نیز می شود. این لُردزاده خوش اندام به همان گونه که انگلستان در طول مدت بیش از 300 سال کوشید تا از بهوجود آمدن کرئول4
Creole
peoples
در هندوستان جلوگیری کند، می کوشد تا خون اشرافی او با افراد
بومی امتزاج نیابد. زیرا باید خون اشرافی در رگهای فرزندهای او جریان داشته باشد.
لذا، لعبتی طناز با موهایی بور و بلند، چشمانی آبی و خمار، قدی کشیده و پُر ناز،
به نام جین
Jane Porter (Tarzan)
که تمام لطافت های فرشتگان آسمانی (غربی با موهایی بور و چشمانی آبی)
را هم به همراه دارد و از همه مهم تر، خود نیز اشراف زاده ای است، بر سر راه سلطان جنگلها قرار میگیرد و تارزان سلطان بلا عوض جنگلها با عروس مو بور و چشم آبی خود
سالهای سال است که بر سرزمینهای آفریقایی سلطنت می کنند.
*******
اینها نمونه هایی ست مختصر، از هزاران، هزار قصه و رمان، و دیگر آثار هنری (!) که، ستیزه جوئی بیگانه را، به نحوی ترسیم، بیان، تشویق و آسیب ناپذیری آنان (مهاجمینِ فرهنگی) را در این هجوم های فرهنگی استعماری و استعماری و دیگر شکل های تجاوزات، تضمین نیز می کنند.
اما نباید فراموش کرد و همانگونه که اشاره شد، آثار موجود هنر هفتم (فیلم و سینما) نیز از این قاعده (قوم مداری) مستثنی نمانده است و شخصیتهایی را آفرید، همچون:
ایندیاناجونز
Indiana
Jones
جیمزباند
James
Bond
فانتوم
The
Phantom
خفاش
Batman
فلاش گوردن
Flash
Gordon
تَن تَن5
Tintin (character)
دَنیل داک
Donald
Duck
و غیر آن،
تا نه تنها بیگانگان را خوار شمارند، بلکه کُل حرکت
فرهنگی آنان در طولِ حیات تاریخی شان را نیز، غیر انسانی قلمداد کنند. و در این
میان، پیام آور برتری نژاد سفید، بوده باشند. به عنوان مثال؛ بنابر گفتۀ آقای جُاک
جونز
Chuck
Jones
یکی از طراحان کُمپانی
Warner
Bros
که خود چندین دهه در همین کمپانی طراح فیلم های کارتونی «دَنیل داک» می باشد چنین میگوید:
«... از سال 1931 میلادی به بعد، حدوداً 94% از فیلم های کارتونی دَنیل داک آفریدۀ کمپانی والت دیسنی جنبه نژادپرستانه داشته و در کُل، نحوه زندگانی سفید پوستان آمریکایی را تبلیغ می کرده است و پیام غیرمستقیم، مخفی و درونی آن ها، تحقیر و پایمالی فرهنگ های دیگر بوده است.6
قهرمانان بسیاری از فیلم های سینمایی و فیلم های کارتون، به کمک اعمال قهرمان!ی خود، ماموریت یافتند تا بیگانگان و فرهنگ آنان را به نابودی کشند! زیرا بنابر باورداشتِ اخلاقی! آنان7، بیگانگان از نظر اخلاقی و دیگر سجایا و ارزشهای انسانی، افرادی:
خرافی، بیقانون، وحشی، بی وفا، حریص، خسیس، طماع، مادی و ستیزگر و خائن به بشریت بودهاند و هستند، و به سبب این خصوصیات غیر انسانی، آنها میباید فنا و نابود گردند.
بیگانگانی که با این گونه مشخصاتِ ضدِ اخلاقی و ضد ارزشهای انسانی در مقابل شخصیتهای مو بور و چشم آبی دوست داشتنی و نیک اخلاق (!) قرار می گرفتند/می گیرند، اکثراً در شکل - و- شمایل سیاهپوستان، سرخپوستان، اعراب، شرقیان (ایرانیان، ترکان و هندیان) و مغول ها و چینیان قالب بندی می شدند، و می شوند.
این نوع تبلیغاتِ بیگانه ستیزی و قوم مداری به داستانها، رمانها فیلمها هم، راضی نشد و کفایت نداد، بلکه با سماجتِ فراوان، در داستانهای مصور کودکان و فیلم های کارتونی و کتب درسی آنان نیز رخنه نمود. حتی در این دنیای توانفرسای و بدور از واقع و ستیز آفرین، فرشتگان آسمانی نیز به داشتن موهای زرین و چشمان آسمانی - رنگ، مفتخر گردیدند. و فرزند خدایشان عیسی نیز که اهل ناصریه بود، با آنکه، در اصل چهرهای آفتاب سوخته و موئی مجعّد و مشکین و چشمانی به رنگ قهوهای سوخته داشت (که میدانیم، لازمه آب - و- هوای آفتابی ست)، آهسته - آهسته، تغییر شمایل داد، و بهصورت یک دانمارکی اصیل 30-25 ساله مجرد، با یک جنسیت خنثی درآمد، که تمام معیارهای ویژه قومی سرزمین دانمارک (از جمله: موی بور، چشمان آبی و بینی کشیده، صورتی رنگ پریده و قدی بلند، و...) را نیز، به همراه دارد بهعنوان مثال در کلیسایی بزرگ در مرکز شهر لینشوپینک واقع در کشود سوئد، ایشان (عیسی مسیح) از یک مهبل/ زاهدان رنگارنگی پا به عرصه حیات مینهد.
ایشان (عیسی) بعد از این همه دگرگونی و تغییر، تازه
اجازه یافتند تا بر صلیب بروند و برای ابد اروپایی گردند تا بتواند همچون دست
آوردهای دیگر اروپایی، حتی به سرزمین خودش (ناصریه) نیز صادر گردد! و این امر غربی
کردن و سپس صادر کردن اشخاص برجسته، و دیگر پدیدارهای فرهنگی از جمله:
داستان ها، اداب و رسوم، هنر و بسیاری دیگر از فرآورده های اندیشهای اینان، حتی دامن گیر جانشینهای وی (عیسی) نیز شد.8
ایضاٌ، در اواخر قرن اخیر (از دهه 1990 به بعد)، بیگانه ستیزی و تقویت احساس قوم مداری در جهان غرب، به کمک بازی های کامپیوتری و شبکه internet بُعد وسیع تری از گذشته پیدا نمود.
· ثمرۀ تربیتی تبلیغاتِ قوم مداری
به زعم این تبلیغات، بیگانه در دیگرسان بودنش نه تنها زشت، بدترکیب و کریه المنظر است، بلکه از نظر اخلاقی، و دیگر ارزشهای انسانی، وی خوار، زبون، ناهنجار، خرافی، بی قانون، سنگدل، بی وفا، حریص، خسیس و مادی ست. بیگانه، از نظر هوش و ذکاوت در پائین ترین مرحله طبقه بندی هوشی قرار گرفته است، و ابلهی بیش نیست. و به علتِ همین ابلهی، مدام دست به کارهای ابلهانه میزند.9
گسترش این نوع تبلیغات، همانگونه که اشاره شد، بوسیله فیلم - و- سینما، قصه - و- رُمان، داستان و... ارائه داده می شوند. با در نظر گرفتن آن که، آثارِ تولیدی و دست رنج (!) این کُمپانیها و ناشران، با نیرنگهای مختلف به همان کشور (بیگانه)های مورد عتاب و سرزنش، صادر می شوند.
نتیجه تربیتی این نوع تولیدات، با در نظر گرفتن فرایندِ رانشِ (drive) مُخربِ عدم اعتماد به نفس و تقویت تزلزل در احساس اطمینان - به - خود، نزد مصرف کنندگان همان تولیدات را، می توان حدس زد. به عنوان مثال:
یک نوجوان ایرانی که مشغول تماشای فیلم مورد انتخابی و علاقه خود است، مشاهده میکند که، هنرپیشهای که نقش منفی را، در فیلم به عهده دارد و در این نقش او، یک جانی بیرحم و سنگدل معرفی می شود. او بسیار خشن و از حرص - و- آز سرشار، و مملو از حسادت است. ولی این شخصیت معرفی شده کریه از نظر وضع و شکل ظاهر و نشانههای فرهنگی (لباس/خوراک و باورداشت و ...)، معرف، و شبیه خود او و یا پدر و یا مادر او ست! لاجرم، این نوجوان بدون آگاهی، نه تنها از خود، فرهنگ خود، پدر- و- مادر خود، ابا- و- اجداد خود، در ضمیر خود، منزجر می شود، بلکه از زنده بود خود، و یا هر کسِ دیگری که شبیه به او و دارای فرهنگی شبیه به او ست، شرمنده و بیزار می گردد. عواقب خانمانسوز این باورداشتها و نگرشها را، نزد آن نوجوان، شاید بتوان حدس زد!
تکرار این سوژهها در فیلم ها، رُمانها، قصه ها، و حتی حوادث مختلفِ واقعی و نیمه واقعی، از جمله:
فجایع و آتش سوزیهای عمدی/غیرعمدی، که همه روزه در سراسر جهان اتفاق میافتد، و خبرگزاریهای جهان غرب آگاهانه از تأثیر آنی
و جایگزینی آن، در ضمیر ناخودآگاه اشخاص، با قلب واقعیتها، در ساعات اول انتشار
خبر که؛ جانی یا جانیان دارای شکل - و-
شمایل شرقی و یا مسلمان تروریستی بوده/بودهاند، تشنّجات خانمان سوزی را، بر علیه طبقه خاصی از
اشخاص در ذهن عموم، پرورش می دهد!
تکرار و پیگیری این گونه پیامهای غیرانسانی، و تشابهات (شکل ظاهری افراد جانی و جنایت کار بهعنوان مثال با شرقیان) و آن رفتارهای سنگدلانه، و دور از منطق در میدان روانی و ساختارهای ذهنی نوجوانان تصادمهایی را بهوجود می آورند. زیرا، اطلاعاتی که به حیطه عمل ذهن میرسند، ممکن ست بدون آنکه منجر به یک رفتار قابل سنجش گردند، ایستا گردند و متوقف شوند. این گونه اطلاعات ظاهراً میتوانند بعضی اثرات کاملاً ذهنی را بهوجود آورند که در رشد روانی بی تأثیر نخواهد بود. زیرا که با اثرات ناشی از گردش یا ذخیره سازی مدارهای اطلاعاتی التقاطی تفاوت دارند.
از نظرگاه علوم تربیتی، هر نوع فراگیری تاثیراتی بر ساختهای ذهنی به جای میگذارد. ولی ساختهای ذهنی نیز به نوبه خود معنای ویژهای به پیامهای دریافت شده، میدهند.
در هر حال:
چه فراگیریها مبتنی بر تجربه باشند و یا،
چه انواع فراگیریها مبتنی بر ساختهای ذهنی صورت گیرند،
این دو فراگیری به شکل جدا ناپذیری درهم آمیخته به نظر میآیند. بنابراین، عوامل متعددی را که به هنگام رسوخ یک پیام و نوآوری آن پیام در نظام فکری نوجوان (شخص) مؤثر واقع می شوند را باید درک نمود. و این برخلاف روشی ست که ابتدا به ایجاد مواضع جدید می پردازد و سپس به توجیه و پذیرش آنها همت میگمارد.
روشهای سازمان یافته تربیتی از جمله:
تعدیل حساسیت
Systematic desensitization
ها توسط؛ برنامه های تلویزیونی و رادیوئی، فیلم - و- سینما، و استفادۀ
خطوط ارتباطی (internet) کامپیوتری و توسعه بازیهای کامپیوتری، و نوارهای ویدئوئی، کاستهای صوتی،
تلفن همراه، و دیگر وسایل سمعی - و- بصری، کوششی ست در تحمیل باورداشتهای اربابان قدرت در پذیرش
پیکربندی فرهنگی خودشان. زیرا، از طرفی وسایل برشمرده در فوق، عوامل مهم در
دگرگونی افق های اندیشه/فکری انسان ها میباشند و از طرف دیگر تخدیر
اندیشه، خود باعث ترغیب مصرفِ مُخدر است.
تولید کنندهگان این نوع محصولات، علاقمندند که قبل از هر چیز، مفهوم و محتوای فکری، لاجرم پیکربندی فرهنگی خود را به هر قیمت که شده است، به فراگیر منتقل سازند، تا هرچه گسترده تر وسایل و کار ابزارهای ساخته شده فرهنگی خود را به وسایل کاربردی بکشانند.
زیرا آن ها می دانند:
v عواطف/احساسات و کردار، و بانی این
دو یعنی اندیشه، پیامد نظامی هستند که از فعالیتهای کلی دستگاه حسی -
حرکتی - عاطفی انسان پدید میآیند. و
v این نظام خود با اصول ادغام،
تشابه، تداوم، همجواری و نظیر آن، بارز می شود.
و
v پیامد تسلط فکری غالباً با تسلط سیاسی و اقتصادی همراه است.
و
v رهایی از تسلط فکری تنها با دفع پیروزی سیاسی و یا اقتصادی امکان پذیر نیست. همچون ضحاک ماردوش، که پس از فروش اندیشه خود، برای رهایی حرص مارهای مدام گرسنه، چارهای جز بد سگالی بیش تر، برایش باقی نخواهد ماند! این ضحاکان فریب خورده دنیای مصرف، می کوشند فرار از چنگال مصرف و بازیابی اندیشه خود را، توسط مصرف بیشتر و فرو گذاری بیشتر اندیشه خود، جبران نمایند.
حال، در اینجا پرسش در این است که:
اگر این نوع باورداشتها را در مورد بیگانه را بپذیریم، دیگر چه دلیل دارد که
انسان به سبب اشتراک نوع با چنین موجودی (بیگانه)
برابر و برادر شود؟ دو پاسخِ معکوس روشن گر این پیچیدگی ست.
نخست آن که:
v برخی کوشیدهاند، خوار شمردن بیگانگان را، از شرایط ابتدایی مناسبات و روابطِ میان افراد، بگردانند به شرایطی که در آن بیگانه، دشمن بوده و ناگزیر در برابرش باید از خود دفاع کرد. یعنی سوءظن و کینه موجب می گردد که ما زشتیها و ناپسندها را به بیگانه نسبت دهیم، و او (دشمن) را از نظر اخلاقی منحرف بدانیم و با جدیت هرچه تمامتر سعی و کوشش نمائیم تا او (دشمن) به راه راست! (در مسیر فکری - احساسی و رفتاری خودمان) هدایت شود، در غیر این صورت، هلاکش واجب خواهد بود (دیدگاه مسلمین).
دیگر پاسخ به پرسش بالا این ست که:
v روان شناسان براین باورند که در بسیاری از موارد و امور روزانه زندگی، افراد بنابر وضعیت و موقعیت پیش آمده، بازتابهای ویژهای از خود بروز می دهند، این بازتابها ریشه در صفات کُد
Code
گذاری شده در آدمی دارد.
صفات مطلوب و پسندیده باعث راحت و آسایش افراد است. ولی اما، صفات ناپسند نه تنها باعث ناراحت ما است، بلکه دارای پیچیدگی های شناختی نیز می باشند. یکی از صفات ناپسند آدمی ساز- و- کار دفاعی روانیی
Defence
mechanism
فرافکنی10
Projection
است.
لازم به یادآوری ست که:
با افزایش هرچه بیشتر شیب گرایش در استحکام، پایداری و
فزونی میزان سطح اعتبار دو پاسخ ارائه داده شده نزد ما، دیگرسان ـ انگاری بیگانه در ما
بیشتر استوار و برجای می ماند. به کلامی
دیگر هر قدر ما، بیشتر در دو پاسخ ارائه داده شده پایدار تر و مصمم تر بوده باشیم، به همان اندازه بیگانه برای ما بیگانه تر خواهد شد، و دشمنی با او عمیق تر می گردد.
در جستجوی پاسخی ساده در برابر دو پاسخ ارائه داده شده در بالا و نیز همچنین به بهانه ی آن که این پاسخ همه گیر شود، می توان چنین گفت که:
v معمولاً بشر به هرآنچه که برایش آشناست، گرایش بیش تری نشان می دهد تا آن چیز که ناشناس ست. زیرا، آنچه که بیگانه، ناشناخته و مجهول است، در دل برای ما تولید بیم و نگرانی می کند و در نخستین مرحله ی تماس، نه تنها امنیت ذهنی ما را به خطر میافکند، بلکه آنرا متزلزل نیز می نماید.
v نفس علم، و به بیان دیگر آشنایی و آگاهی در مقابل ناشناختهها و پدیدههای اسرارآمیز، موجب تخفیف بیم و نگرانی ست. لذا آشنایی و آگاهی با یک پدیده ناشناخته و خارج از وجود ما (درصورتی که از یک نگرش علمی/پژوهشی برخوردار باشیم)، برای ما اگر احساس محبت و آسایش فراهم نیاورد، دیگر زاینده بیم و نگرانی هم، نخواهد بود.
بدین ترتیب، اگر افراد یک قوم و ملتی به رنگ پوست و یا مو و یا قیافهای و ترکیبی خواص، یا رسوم معینی خوی گرفته باشند، در ارتباطات و پیوندهای اجتماعی خود با افرادِ هم قوم و مشابه خود، آرام تر، متین تر، آسوده تر و خشنودتر رفتار خواهند نمود، تا در مقابل افراد غیر آشنا و دور از باورداشتهای مشابه. و در نهایتِ امر، برخی از پیوندهای اجتماعی ما (خواسته/ناخواسته) براساس رنگِ پوست/مو یا مشخصات جغرافیایی (هم ولایتی بودن) یا عاداتی که تحت شرایط معینِ دیگری بهوجود آمدهاند، بنا شدهاند.
و بنابر گفتۀ مولانا:
ناریان،
می
ناریان را جازبند.
نوریان،
می
نوریان را طالبند.
صاف را هم صافیان، طالب شوند.
دُرد را هم تیرگان، جاذب بوند.
زنگ را هم زنگیان، باشند یار!
روم را با رومیان، اُفتاد کار.11
به بیان دیگر:
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز!12
و
کور، کور را می جوید، آب گودال را.
پانویسها
1. مثنوی: دفتر دوم، 2ـ 022
2. بازسازی و انتشار این کتب، هنوز (سال 2015 میلادی) در گوشه و کنار جهان، ادامه دارد.
3. در تداول وجدان
Conscience
بخشی از خود است که رفتار/کردار
فرد را مورد مداقه قرار می دهد و آدمی را پس از ارتکاب خطا/اشتباه سرزنش می کند.
4. در چند دهه اخیر (پیش از سال 2000 میلادی) تنها ساکنان آمریکای جنوبی و مکزیک که ضرورت استقلال را حس کردند و آرزومند آزادی شدهاند و به پایههای بلندی از خود آگاهی رسیدند تنها کرئولهایی هستند که از آمیزش بومیان با مهاجمان اسپانیایی و پرتغالی پدید آمدند. ولی اما که، پس از سال 2000 این نارسایی و عیبِ بزرگی که بر هر کرئول روا بود؛ بدل به یک مزیت افتخار آمیزی گشته است. چون بسیاری از هنرپیشگان سینما از همخونی و ازدواج با افراد خارج از قوم خود، بهوجود آمدند که نه تنها از زیبایی فربیندهای برخوردار هستند، بلکه از یک هوش متوسط بالا نیز، بهرمند میباشند. و با پدیدار شدن فرایند جهان شمولی/دوران گیتیائی
Globalization
پدیدارهایی نظیر قوم
مداری/نژادپرستی و یا نگرش منفی بر ازدواج های برون گروهی/کرئول
Creole
peoples
از بین رفته و فرهنگ ها مدرن دنیا نیز آرام ـ آرام به
یک سو میل کرده (همچون ماشین های سواری کارخانه های گوناگون ماشین سازی) و متاثر از یکدیگر و بهم
آمیخته می شوند.
5. این سریال خنده دار تن ـ تن، که بهصورت پاورقی در مجلات هفتگی ایران به چاپ می رسید و طرفداران بسیاری نیز داشت، حتا از طرف سازمان ملل متحد محکوم شده است که در تمام داستان پردازی های خود یک هدف روشن را دنبال می کرده و آن هم برتری نژاد اروپائیان بوده است. در لینک آمده ده مورد کاملاً روشن را مشاهده می کنید که اندیشه نژادپرستانه در آن کاملاً روشن است.
Top 10 Racist Moments in Tintin Comics
6. The Ducktators, National Archives USA: AVRO 1998.
7. و بطور نمادین در زندگانی روزانه آنها و بویژه در امور تولید - و- مصرف معمول است. بدین معنا ستایش گر «نو» بودن، و باور داشتن آن که صحبت از گذشته حدیث مرگ است و گفت آینده، حدیث زندگی.
8. نک. پاپا نوئل کیست همین وبلاگ.
9. شبیه به اعمالی که طالبانهای افغانی، در اوایل سال 2001 میلادی با تنها و قدیمیترین مجسمه قائم بودا در جهان انجام دادند. و بنابر دلسوزی! غریبان و اعمال ابلهانه بیگانگان آنان، موزه های جهان غرب پُر شد از آثار و ابنیه تاریخی کشورهای بیگانه. و بطور مثال و دلسوزانه، تاکنون هیچ ایرانی وطن پرستی هم درخواست بازگشت این میراث های فرهنگی به سرقت رفته به مام میهن را، نکرده است.
10. تعریفِ ساز - و - کار دفاعی روانی ( فرافکنی)، افراد صفاتی را که در خود (خودانگاره) نمی پسندند و از داشتن آنها نزد خودشان (منِ شخص) متنفرند، و مایلند آن صفات نکوهیده را ترک کنند، غالباً بدون آنکه خودشان (منِ شخص) متوجه باشند، آن صفات ناپسند و نکوهیده را به دیگران نسبت میدهند، و آن را از درون ذات خویش به بیرون بر میافکنند. به کلامی آشناتر آدمی آن صفات ناپسندِ ایهامی، مبهم و هاله واری را که در خود (خودانگاره) دارد و نمی تواند/نمی خواهد به داشتن آن صفات مذموم اعتراف کند، آنان را به دیگری و یا در حالت بیشترگیر و گسترده آن، به گروهی خارج از قوم، قبیله، طایفه و یا اصل - و- نسب خود، نسبت میدهد. و بدین گونه زشتیهای خود (خودانگاره) را به دیگری بر می تابد، تا بتواند از آن زشتیها و صفات مذموم درونی خود (خودانگاره) فاصله گیرد و آنها را در دیگری مشمئز و متنفر شِمُرد، نه در وجود خودش و خودِ (نفس اماره/روانِ فرمانگر، فرایند روانی ست که ما را، بسوی کارهای زشت هدایت میکند.) زدوده از آن زشتیها و صفاتِ مذموم، به خود (نفس لوامه/روانِ سرزنشگر، این فرایند روانی، انسان را بخاطر اعمال زشتی که مرتکب میشود، سرزنش میکند. از این نفس به وجدان نیز تعبیر شدهاست. بر اثر تکرار کردارهای زشت و گناهان، این نفس کارکرد خود را از دست میدهد.) بازگردد و شخص، خودش را نیک بداند. فرافکنی در واقع یکی از ساز- و- کارهای دفاعی روانی ست که موجب تسکین روح در برابر فشارِ احساس نقص و عیب خود (من) است. لیکن این ساز- و- کار دفاعی نمی تواند سبب درمان و از بین رفتن این صفت نکوهیده و رنج بخش شود. و حتی در بسیاری از موارد باعث تشدید آن، می گردد.
11. مثنوی دفتر دوم 5 ـ 38.
12. نظامی گنجوی 306 ـ 53 هـ ق 4721 ـ 4021 م.
کامکار
سوئد امرداد 1394
پیرایش، ویرایش و آرایش 2023/12/19
پایان