پیش از هرچیز توجه خوانندگان را
به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته
شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد
آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال
... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را
به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته
شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد
آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال
... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
با حروف کژ، و در پارهای از
مواقع،
با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده
درصورت تمایل به آگاهی بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.
مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان
محمود غزنوی که به صورت "سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید،
صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.
*******
Conflict (process)
واژه Conflict در فارسی به:
همستيزی، كِشمَكش، ناسازگاری
و كشاكش نيز برگردانده شده است.
تعارض در تعريف
تعارض؛ ناسازگاری و يا ستیزی
ست كه بینابین انگيزهها، گرايشها، خصوصیات، كيفيات و میدان فعالیت روانی، در يك
فرد، گروه و يا سازمانی بهوجود میآید. تعارض با در نظر داشتن ديدگاههای مختلف در
مکاتب روان شناسی ممکن ست بینابین:
v ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه، و
v میدان فعالیت روانی فرد
v رفتارهای ميان فردی (فردی - فردی)، و
v رفتارهای اجتماعی (فردی ـ اجتماعی و اجتماعی- فردی)،
v گروهها و سازمانهای مختلف،
v کشورها و ممالک مختلف، و
v اقوام مختلف،
بهوجود آید.
تعارض (در پهنه گسترش فعالیتهایش) نزد يك فرد
معین را، میتوان حالتی دانست كه در درون وی بهوجود میآید. این حالت بطور ضمنی
داشتن احساسی است كه گوئی او با خویشتن خويش ناسازگار است و سر
ستیز دارد.
همستيزی، فعالیت همزمان
انگيزهها، تكانشها، گزینشها، امیال و خواستهای درونی ـ برونی، درونی - درونی و برونی
ـ درونی ست كه نیروهای متضاد يا رد کننده يكديگر را، در فرد، گروه، سازمان،
قوم و يا کشوری بهوجود میآورد.
مقصود از تعارض در اینجا، بيشتر
تعارض گرایشی - اجتنابی1 میباشد. زیرا كه این
کِشمَکش، ناشی از جذب و دفع همزمان هدفی واحد است.
*******
تعارض (كِشمَكش) هیچگاه به سامان نمیرسد، زیرا اگر به سامان رسد،
دیگر تعارض نيست. ازیرا، به سامان رسیدن چنین وضعیت و حالتی كه آنرا تعارض
مینامیم، بسیار ناهموار/دشوار و پُر از سنگلاخ است. چرا!؟ چون كه در اکثر حالتها
و موقعیتهای عادی و معمول زندگی و هرآنچه رایج و خوش آمد است،
با بهكارگيری نیروی اختیار از اهداف نامطلوب و پُر خطر پرهیز،
و با گرایش به اهداف مطلوبتر، دوـ دلی و شك ما، از بين میرود.
مولانا در این سازکار میگوید:
این كه فردا این كنم يا آن
كنم،
این دلیل اختیار است، ای صنم.2
ولی اما كه در وضعیت و حالت مرضیی تعارض، كيفيت نفرت ـ آور با
افزایش شیب گرايش3، و بکارگیری خصوصیات مثبت، و نیز با کاهش ویژگیهای
نزولی شیب پرهیز4، مواجه میشویم. و كِشمَكش جذب و گريزِ همزمان، برای
دستیابی و يا برعکس اجتناب و دوری از هدفی واحد به قوّت خود باقی میماند.
حالت ناسازگاری و تعارض با
خویشتن و يا به بیان دیگر، ستیز نیروهای درونی در گسترده میدان فعالیت روانی
فرد، ممکن است تا چند دهه يا حتا تا آخر عمر در يك فرد باقی،
ماند.
از دیدگاه زيگموند فروید
Sigmund
Freud
Neurosis
اضطرابها، ترسهای مرضی،
وسواس، هيستری، افسردگی، خود ـ بيمارانگاری، و دیگر بیماریهای روان نژندی يا:
ü
دردنماهايی5 هستند كه منشاء آنها همانا در تعارضات درونی فرد
لانه دارند، و يا آنکه:
ü
اینگونه كِشمَكشها ممکن است
از تصادم و انصدام رانش6های مختلف روانی و اهداف آنها
بینابین نهاد «id»، خود «ego»، و
فراخور «superego» پدیدار شوند.
بنابر نظریهٔ زیگموند فروید، عصبشناس و روانکاو سرشناس اتریشی، شخصیت انسان از سه عنصر تشکیل شدهاست:
نهاد،
خود
و
فراخود.
این سه عنصر در تعامل با یکدیگر، رفتارهای پیچیده انسانی را به وجود میآورند.
نهاد، تنها مؤلفهٔ شخصیت است که از بدوِ زایش انسان حضور دارد.
خود، آن مؤلفه از شخصیت است که مسئول برخورد با واقعیت
است.
فراخود، آن جنبه از شخصیت است که دربردارندهٔ تمام آرمانها
و استانداردهای اخلاقی و درونی است که ما از پدر و مادر و جامعه کسب میکنیم.
در زمانی كه کشمکشها از ضمیر
آگاه، پس رانده شوند و سركوب7 گردند، ما دیگر نمیتوانم
آنها را خودآگاهانه کنترل نمائیم، و بههمين سبب این تعارضات پس ـ
رانده شده و سرکوب میشوند، و در موقعیتهای گوناگون زندگی (آتی) ما، با
چهرهها و نمادگرهای8 گونگون، جلوهنمايی
میکنند و راحت زندگی ما
را از ما، سلب میکنند.
پیروان نظریه
اگزیستانسیالیسم
مكتبِ درمانی
Existential therapy
این دیدگاه، به اينكه آيا
تعارضات فردی/اجتماعی در قسمت ضمیر ناخودآگاه افراد/گروه و یا، سازمان قرار دارند
يا ندارند اهمیت چندانی نمیدهند. در عوض تاكيد آنان برآن ست كه بنیان و
ستونهای اساسی تعارضات فردی/اجتماعی را میتوان بطور جدی بینابین روابط ميان
ـ فردی جستجو نمود. نه، غیر آن.
بر طبق نظریه
كورت لوين
Kurt
Lewin
قسمت اعظم این میدان، محلی
است جهت فعالیت و تاخت ـ وـ تاز این نیروهای گونه گون، و درست و
به همين علت (یعنی تاخت و تاز نیروهای گونه گون روانی) است كه در پارهای
از مواقع افراد، هم به طرف يك پدیدار مشخص جذب میشوند و هم از آن دوری میگزینند.
و جذب و گريزِ همزمان هدفی واحد است كه در ما همستيزی (ضدِ دیگر
ـ ستیزی) و تعارض را پدید میآورد و روابط ميان ـ فردی ما را خدشهدار میسازد.
تعارض و مهاجرت
روان شناسان و ديگر متخصصان
علوم انسانی/فرهنگی، يكی از علل مهم ایجاد تعارض و تضاد در نزد افراد مهاجر را،
تغيير محیط يا همان فرآیند مهاجرت دانستهاند. متعاقب این تغيير محیط (مهاجرت)، و
لاجرم در نتيجه دگرگون شدن میدان فعالیت روانی و روابط ميان ـ فردی افراد
مهاجر، نيرو کشمکش درونی در آنها آغاز میشود.
تماس فرهنگهای مختلف با
يكديگر، در اکثر مواقع همانگونه كه تاریخ جنگها، كشورگشايیها، تعویض الزامی
ادیان توسط اشغالگران و يا ديگر يورشهای تجاوزكارانه نشان داده است، اغلب
پدیدارهای بیماریزا را سبب میشوند. درجه خطیر بودن و میزان آسیب رسانی
پدیدارهای بیماریزا در تماسهای فرهنگی، بستگی تام و ارتباطی مستقیم با فاصله دو
فرهنگ تماس یافته دارد. بدین معنا كه هرچه فاصله دو فرهنگ تماس بافته از دیدگاه
منشاء، مراسم، آيين، آداب و سنن، ساختار ارتباطات کلامی و ديگر هنجارهای فرهنگی با
يكديگر بيشتر بوده باشد، خطر آشفتگی و بیهنجاری9 زندگی افراد محاط شده در دیاری غريب با فرهنگی
جدید و يا پذیرش الزامی فرهنگ مهاجم/متجاوز در سرزمین مادری، سهمگینتر خواهد
بود.
پدیدارهای بيماریزايی كه در
تماسهای ویرانگر خود، نیروی ویرانگری را به مرور از دست داده است، در
بسیاری از مواقع به صورت همآرو10، علت نوآوریها و آفرينشهای بسیار میشوند. چرا، چون
كه پس از تماسها، استكاكها و احتمالاً فرسايشها و مالاً تخریبهای مابین رو11 و وارو12، میتوان به شكوفايی همآرو چشم دوخت و
روند فرهنگ نو را شاهد بود.
به عنوان مثال « همآروگری» در
دوران پس از اسلام برای فرهنگ ايران:
· با تلفیق حكمت يونان و انديشههای
وارده در متن اصلی (کتاب اول)، فلسفه «بوعلی» و «سهروردی» را آفرید. و
· از بینش بودائيان، جهان بينی
مانويان، انديشههای فلسفی شرق دجله، همه خدايی13 و زروانيسم ايران، ملغمهای ساخته شده كه «عرفان»ش
ناميدند. و
v از هنر چينيان، اصول و فنون مينياتور پيدا شد. و
v از تلفيق عروض و كلام عرب با بيان موزون مقفا و لطافت طبع ايرانیان، اشعار
رودكی پرداخته شد. و
· از دست خط عربی كوفی اوليه،
خط هنری و هنرهای خطی از جمله:
خط نستعليق تولد يافت.
ولی اما كه، برخوردها و تماسهای
فرهنگی در فرآیند زمانی محدود و كوتاه، نه تنها سازنده و مفيد به نظر
نمیآيند، بلکه ضربهای كه از تماس دو جامعه مختلف در عالم درونی، به عنوان
فرهنگ اولين و يا به عبارتی رو، با عالم برونی، بهعنوان فرهنگ دومين
و يا به عبارتی وارو، بهوجود میآید، دارای بازتابی مخرب و تنشزا
ست. زیرا كه پيكربندی فرهنگی هر دو فرهنگ در عنفوان دگرگونی (تماسها، استكاكها،
فرسايشها و تخريبها) میباشند و قدمهای اوليه برای عامل همآروئی،
برداشته شده است. بدهی ست اين كشمكشها (تماسها، استكاكها، فرسايشها و
تخريبها)، میتوانند در ذهن افراد درگیر/مهاجر، در گسترش فعاليت
تخريبی و ویرانگری خود، به نتايجی منتهی شوند كه طی آن:
· اشخاص مهاجر ندانند به كدام
هنجار فرهنگی اجتماعی بايد رجوع كنند و چه هنجاری را به كار گیرند. به كلام
ديگر، تكانش فرآیند فرهنگ پذيری و در نهایت سازش پذيری
Adaptation
گاه نتيجهاش ویران كردن
ساختها و هنجارهای فرهنگی جامعۀ قدیم، میشود. بی آنکه در عوض ساخت تازهای كه
هم مفيد باشد و هم بتوان آنرا در جامع بهكار برد، به دست دهد. تجليات اینگونه
پدیدارهای درونی را سرگشتگی فرهنگی و بیهنجاری، ناميدهاند. اين بیهنجاری در واقع به موقعيتهايی
ماهيت میبخشد كه در آن هنجاری در كار نيست. لاجرم از شناخت و بكارگيری رفتار
مطلوب عاجز میمانند و نمیدانند چگونه رفتار خود را جهت دهند.
در پارهای از مواقع، بیهنجاری
به سانی ظاهر میشود كه تداخل فرهنگی را نيز مختل میسازد.
اين ناسازگاریها و
كشمكشهای درونی، كه بر اثر فرآیند بی هنجاری پدید میآیند، خود مانعی ست
برای سازش - پذيری فرهنگی. گسترش فرآیند بیهنجاری، موازی با حالت دو
سودايی در فرد موقعيتهای مرضی را بهوجود میآورند. ترجمان اين چنین
موقعيتهايی، اغلب آشوبهای خطیر و طولانی اجتماعی ست، كه بهويژه از مجرای روی
آوری پیاپی به:
v
در ستیز بودن با سنتهای
گذشته و كوشش در دفع و انکار كارسازههای فرهنگی کشور خود،
v
انتقادهای غير ضروری از تاریخ
کشور خود و مسائل اجتماعی مربوط به آن،
v
مواد مخدر، الکل و داروهای
آرامش بخش،
v
خود ـ بيمارانگاری،
v
روسپیگری، فحشا و رفتارهای ضد
نرم جامعه مسکونی،
v
بَزهكاری، جنايت و حتا
v
دگركشی (كه بهصورت قتلهای
ناموسی در كشورهای اروپايی پس از دهه 1980 ديده میشود و هنوز (2024 م.) هم ادامه
دارد.
به عنوان مفرهای گريزِ،
بازتاب میيابد.
باورداشتِ مهاجران و احساس
آنان در پارهای از موارد اين ست كه چون محیط زندگانی وی تغيير نموده است، خود او
نيز بايد تغيير کند و او بالاجبار موظف است كه هویت فرهنگی سابق خود را پایمال
نمايد، تا او بتواند هویت فرهنگی جدیدی را كسب كند.
اين نوع باورداشتها جهت كوشش
برای كسب هویتی جدید، زمانی بر شخص هجوم میآورند كه رفتارهای آنی (روزمره)، او
برای مقابله، داد و ستد و تردد اجتماعی با محیط کنونی وی، کافی نباشند و يادگيریهای
گذشتۀ وی پاسخ انتظارات و خواستارهای جامعه میهمان كه او در آن میزید را، ندهد.
لذا او اجباراً خودش را با محیط انطباق14 میدهد. و در فرآیند تطابق ناگزیر از ایجاد تغيير
در رفتار خويش است. فرايند انطباق در اینجا بدین معناست كه افراد پاسخهای خود را،
بنا به خواستههای محیطی تغيير میدهند و همچنان آفتاب پرستی میشوند كه بنا بر
موقعيتهای محیطی رنگ عوض میکنند. اینان به علت عدم استواری و استحمام در شخصیت
خود، در ارتباطات ميان ـ فردی و پویایی رفتار اجتماعی بنا بر خواست محیط، پاسخهای
خود را تنظیم میکنند. گوآنكه پاسخهای داده شده الزاماً حتا با باورداشتهای خود
آنه نیز در ستیز هم باشد.
·
نكته بسیار مهم كه بايد در اینجا
یادآور شویم اين ست كه چون، افراد مهاجر با كارسازههای نظام اجتماعی و رفتاری و
نيز آئينهای نانبشته اجتماعی و رموز15 متداول در آن جامعه، آشنايی کافی ندارند، لاجرم
انطباق آنها اجباری است نه اختیاری، و به علت وسعت دامنۀ فراوانی
فرادهیهای اجتماعی، بسیار متنوع و زیاد است، انحراف در اندیشه، احساسات/عواطف و
کردار و نيز عدم همسازی اين سه، با كارسازههای جامعه میهمان بسیار زیاد است. به
ناچار مهاجران دچار انحراف انطباق میشوند. پیامد انحراف انطباق از نظرگاه آسیب
شناسی، همان انطباق
ناسازگارانه
Maladaptation
میباشد.
نشانگان انطباق ناسازگارانه
منطبق با DSM-IV:
1- تغيير عاطفی و يا رفتاری كه
به دنبال عاملهای فشارزا بهوجود آمده باشند و بتوان آن تغييرات را از دیدگاه
آسیب شناسی تعریف نمود. تداوم زمانی در اين درد نماها بیش از سه ماه میباشد.
2- درد نماها و تغييرات رفتاری،
دارای اختلافات معنادار بالینی و درمانی هستند كه توسط يكی از نشانگان بالینی زير
بارز و شناخته میشوند:
الف ـ برداشت/باورداشتِ بیش از
اندازه رنج و الم، در مقابل عوامل فشارزای معمول روزانه.
ب ـ نقصان و زوال چشمگیر در
فعاليتهای اجتماعی، تحصیلی و شغلی.
3- درد نما، علت جرحی ندارد و
فرد به بيماری ديگر روانی مبتلا نيست.
4- درد نما، علت داغديدگی ندارد.
(از جمله: مرگ نابهنگام عزيزان).
5- عدم توان پایداری فرد مبتلا و
تداوم درد نما، پس از مدت شش ماه كه عوامل فشارزا از بين رفته باشند.
·
و اما، اگر اشخاص مهاجر در
جهت سير بستر حرکتی فرهنگ پذيری خود، به گونهای از بیهنجاری در امان
مانند، در عوض از رو ـ درـ روئی و مقابله با پدیدارهای برشمرده
زير، به همان دلیل، گریزی ندارند! و گريزپايی آنان در جهت فرار از فرآیند فرهنگ
پذيری بیثمر خواهد ماند.
پدیدارهای برشمرده زير در جهت
فرهنگ پذيری، عوامل تعيين كنندهای میباشند.
در فرآیند فرهنگ پذيری، هر
قدر تفاوت و اختلاف کمتری بين:
v ساختار زندگانی16
v بینش و جهان بينی،
v استدلالها، ارزش گذاریها و ديدگاهها، و
v شيوه قضاوت، نحوه پذیرش در چهار ضربه سرنوشت: تولد، ازدواج، طلاق، مرگ و
v پيكربندی فرهنگی
v چگونگی بهره برداری از تکنولوژی و الكترونيك
دوران قدیم (زندگانی در ايران) و دوران جدید (زندگانی در کشور میزبان) موجود باشد،
به همان اندازه میتوان طول دوران انتقال برای ادغام و فرهنگ پذيری را خفيفتر
دانست و در نتيجه كسب هویت فرهنگی جدید سهل تر میگردد. و
هر قدر تفاوت و اختلاف بیشتری
بين:
v ساختار زندگانی،
v بینش و جهان بينی،
v استدلالها، ارزش گذاریها و ديدگاهها، و
v شيوه قضاوت، نحوه پذیرش در چهار ضربه سرنوشت: تولد، ازدواج، طلاق، مرگ و
v پيكربندی فرهنگی
v چگونگی بهره برداری از تکنولوژی و الكترونيك
دوران قدیم (زندگانی در
ايران) و دوران جدید (زندگانی در کشور میزبان) وجود داشته باشد، طول دوران انتقال
برای ادغام و فرهنگ پذيری را:
v ثقيلتر
v مشكلتر
v طولانیتر و
v گران جان تر خواهد ساخت و در نتيجه:
اینگونه
اشخاص دچار تعارض و ناسازگاری میشوند و در نبردی درونی با خود هستند زیرا كه برای
سازگار شدن با محیط اینگونه اشخاص از يك سو جنبه های واقعیت برونی را در ساخت های
شناختی
Cognitive social structures
خود وارد میکنند، و از سوی ديگر ساختهای شناختی خود را
برای مقابله با فشارهای محیطی مدام تغيير میدهند. اینان ممکن است تا آخر عمر دست
به گریبان با اين نبرد درونی خود باقی بمانند.
تعارض، ناسازگاری، همستيزی،
تضاد و يا كِشمَكش و كشاكش درونی دارای رابطه مستقیم با شك و عدم توانائی در
برگزیدن راه و رسم زندگانی جدید میباشد. تعارض با خویشتن در حد تفریطی آن قادر
است كه افراد را در گذشته (قدیم - مثلاً زندگانی در ايران) میخکوب كند و باعث سلب
تمامیت قدرت آنان در جهت گيری و بدست آوردن هویت فرهنگی جدید گردد. و يا بالعکس،
در حد افراطی آن بدون هیچگونه مقاومت و تعاملی، در جامعه غريب مستحیل شوند. و
فراموش نمایند كه:
گیرم كه مارچوبه كند تن به
شكل مار!
و يا به زبان كليله و دمنه:
زاهد گفت:
من شرایط نصیحت بجای آوردم و میترسم از آنچه عواقب اين مجاهدت به ندامت كشد، چنانکه آن زاغ میخواست كه تبخیر كبگ بیاموزد. مهمان پرسید كه:
چگونه است آن؟ گفت:
آورده اند كه زاغی كبکی را
ديد كه میرفت، خراميدن او در چشم او خوش آمد و از تناسب حرکات و چستی اطراف او
آرزو برد، چه طباع را به ابواب محاسن التفاتی تمام باشد و هر آينه آن را جويان
باشند.
... در جمله خواست كه آن را
بیاموزد، يك چندی كوشيد و بر اثر كبگ پوئيد، آن را نياموخت و رفتار خويش فراموش
كرد، چنانکه به هيچ تاويل بدان رجوع ممکن نگشت.18
تضاد، همچون دو سودائی باعث پا در هوائی شدید شخص میگردد.
پانویسها:
1- conflict, approach-avoidance
2- مثنوی: دفتر پنجم، شماره 3024، مثنوی معنوی، تصحیح از
قوام الدين خرمشاهی، انتشارات ناهید، تهران 1375
3- Approach gradient
4- Avoidance gradient
5- Symptom
6- Drive
7- repression
8- symbolical
9- بی هنجاری anomy، اين اصطلاح را جامعه شناس فرانسوی اميل دوركيم Emil Durkheim,1858-1917 در اشاره به شرایط اجتماعی خاصی به كار برد كه ناشی از گسستن
و بریدن از ضوابط و مقررات دستوری مورد پذیرش عامه است. به نظر وی، كِشمَكش طبقاتی
در جوامع صنعتی، نشانهای از بیهنجاری ست. در دهههای 60-1950 میلادی
بیهنجاری را با تسامح بسیار مترادف بیگانگی بهكار بردهاند و مصداق آن، فردی ست
كه ريشههای اعتقادی خود را از دست داده و دستخوش آشفتگی و يا اختلال روانی شده
باشد.
برگرفته شده از:
دکتر سيد محمد دادگران: روان
شناسی اجتماعی، انتشارات مرواريد، چاپ اول، سال 1370، ص 99
10- Synthesis
11- Thesis
12- Antithesis
13- همه خدايی Pantheism يا وحدت وجود، عبارت ست از يكی دانستن خدا و جهان، پيروان
اين مذهب را عقيده برآن ست كه هر چيزی خداوند است. اين مذهب، قدمت تاریخی دارد و
برهمنان و رواقيان و نو افلاطونیان و صوفیان بدان معتقد بودهاند. برهمنان همه چيز
را به خدا تاويل میكردند و معتقد بودند كه برهمنان حقيقت كلی و روح جهان است و
تمام اشياء ديگر، اعراض و ظواهر اين حقيقت هستند. نظريه وحدت وجود يكی از صور
نظريه يك جوهری Monism و حلول Immanentism است و در مقابل خدا پرستی Theism و خدا مداری Deism قرار دارد.
14- Accommodation
15- Codes
16- ساختار زندگی: مثلث متساوی الاضلاعای ست كه در اولين گوشه آن مثلث شرایط دوام
زیست قرار دارد. همان احتیاجات اوليه كه مزلو نيز به آن اشاره داشته است از
جمله:
خورد و خوراك، پوشاك و مسکن،
در دومين گوشه اين مثلث كار (پيشه/ شغل) را كه بيشتر تعيينگر منبع درآمد و
استحکام اقتصادی است میيابيم. با توجه به پاسخهای قطعی در مورد آنکه:
آيا فرد از كار خود راضی است؟
شرایط شغلی وی چگونه است؟ آيا شاغل تحصيلات شغلی خود دارا ست؟ آيا دستمزد اين شاغل
كفاف مخارج وی را ميدهد؟ و غير آن. در سومین گوشه این مثلث، تولید مثل قرار دارد.
بدین معنا که فرد تشکیل خانواده داده است و از مسیر پُر مخاطره آن، گذشته است يا
خبر.
17- سعدی
18- يحيی مهدوی، ترجمه كليله و دمنه، انتشارات دانشگاه تهران
شماره 925، سال 1343 ص 5-344.
کامکار، سوئد 2014/05/26
پیرایش، ویرایش و آرایش 2024/01/26
ادامه دارد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر