فرهنگ بخش ششم
پیش
از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه
نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و
موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر،
جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم
جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای
آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح
جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر،
جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
با حروف کژ، و در پارهای از مواقع،
با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی
بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و
یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.
مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت
"سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.
*******
فرهنگ پذیری
عنوان:
1 . فرهنگ پذیری در تعریف
2 . فرایند فرهنگ پذیری در روند روانی – اجتماعی
3 . سر خط های فرهنگ پذیری
1 . فرهنگ پذیری در تعریف
واژه
Acculturation
در زبان پارسی به:
فرهنگ آموزی، فرهنگ بخشی، تلاقی
فرهنگی و نیز همچنین فرهنگ
پذیری؛ برگردانده شده است.
ریشه اصلی این واژه از زبان لاتین
گرفته شده است،
[AD-(toward) + vultur (e) + - ATION] و به معنای وصف فراگردِ تماسهای فی مابین فرهنگها و همچنین نتیجه ای که از این تماس ها حاصل می شوند، بکار می رود.
تلاقی فرهنگی به عنوان فراگردِ تماس میان فرهنگها، میتواند تعاملات مستقیم و متقابل
اجتماعی، را با قرار گرفتن در معرض اثرات فرهنگهای دیگر از طریق تماس مستقیم و
چهره – به - چهره، و یا
از طریق وسایل ارتباط جمعی را در
بر گیرد.
لذا، و در نتیجه چُنین تماسی تلاقیِ فرهنگی، به استحاله و
متشابه شدن یک گروه، از طریق جذب انفعالی فرهنگ گروه دیگر صورت می پذیرد.
استحاله و متشابه شدن گروه منفعل، مالاً دگرگونیِ فرهنگ
موجود، و در نتیجه عوض شدن هویت گروه منفعل شوند را، بدنبال دارد. این فعل - و- انفعالِ
تعویضی گروه منفعل را، نباید به هیچ وجه با تجسُّد یکی دانست، زیرا تجسُّد
وام گیری فرهنگی می باشد که عناصر فرهنگی گروه منفعل، قدمی در جهت تغییرات و
تحولات درونی خود در مقابل فرهنگ غیر خود، بر نداشته است. به عنوان مثال؛ در
توضیح تجسُّد می توان اذعان داشت که:
در گسترده داد - و- ستدهای ذهنی، آسوده
می توان داد، اما دشوار می توان پذیرفت.
ولی اما که، و در مقابل، امتیازهای
مادی به آسانی پذیرفته میشوند، اما با پرهیز رها میگردند.
این مقاومت روانی، در مقابل دادههای ذهنی و آسودگی پذیرش در مقابل
دادههای مادی در فرایندهای روانی،
همانا تجسُّد یا تناورشدن و یا جسمیت یافتن، نامیده میشود! از این روست که عناصر فرهنگ مادی که حاوی اشیاءِ
فیزیکی ست و مستقیم دیده میشوند همچون تلفن، دستگاه حرارت مرکزی، فاکس، رادیو، یخچال،
اتومبیل، قطار، هواپیما، و غیر آن پذیرفتنیتر جلوه میکنند، تا عناصر غیر مادی که مجموعهای از اعتقاداتِ ایدئولوژیکی،
باورهای مذهبی، فلسفی، علمی و غیر آن است که حتی اینان خود در پُشت همین وسایل
مادی قابل پذیرش ما، قرار گرفتهاند و نقش خود را بازی میکنند. به کلامی دیگر در فرهنگ پذیری، متجدّد
شدن آسان و سریع انجام می پذیرد، ولی متمدن (با فرهنگ) شدن، مشکل و دیرـ یاب،
میباشد.
تلاقی فرهنگی ممکن است، تکانش و
تشنجی را، بین فرهنگهای کهنه و نوین به وجود آورد که این تکانش، به امر سازگاری فرهنگ نوین و کهن،
منتهی میگردد.
امروزه از این واژه (فرهنگ پذیری)
در علوم اجتماعی، روان شناسی با مفهومهای مختلف استفاده میشود.
مفاهیم:
v فرایند و تکانشهای درون - گروهیِ گروهی ست
(مثلاً نوجوانان و پذیرش مُدهای مختلف پوشاک و آرایش موی سر) برای پذیرش برخی از
قسمتهای هنجارهای فرهنگ گروه دیگر، در
خود.
v فرایند سازگاری، در جهت
همانند سازی با هنجارهای فرهنگی، خاص
(مثلاً گسترش فرهنگ یونانی پس از حمله اسکندر به ایران).
v
تکانش و فرایندهایی که کودکان بدان
وسیله رفتار مشخص (مثلاً فراگیری زبان) گروه اجتماعی خود را فرا میگیرند.
v پدیداری ست که اساساً ناظر بر آن
دسته از تحولات فرهنگی ست که پس از پایداری روابط میان فرهنگی (مثلاً سلسله مراتب
اداری) جوامع، به وجود میآید.
v فرایند ساختاری ست که کوشش میکند هرچه عمیقتر و استوارتر، فرد را از همه جهت، با فرهنگ آن جامعه (مثلاً ختنه کردن کودکان پسر در ایران) همانند سازد.
واژه فرهنگ پذیری برای نخستین بار در سال 1896 توسط
Franz
Boas
آمریکایی مورد استفاده قرار گرفت،
ولی تا سال 1930 واژه مذکور، مکانی در محافل علمی برای خود باز نکرده بود.
با انتشار مقالات مختلفی که در
مورد فرهنگ پذیری در نشریاتِ علمی آمریکایی از
جمله:
American Anthropologist
در سال 1935 توسط یک کمیسیون از
شورای تحقیقات علوم اجتماعی دست بکار تعریف آن شدند، اذهان عمومی به این پدیده
اجتماعی جلب گردید.
این واژه (فرهنگ پذیری) از
سوی مردم شناسان فرانسوی پذیرفته شد، ولی محافل علمی انگلستان برتر آن دانستند که
آن را تماس فرهنگی بخوانند.
2 . فرایند فرهنگ پذیری در روند روانی - اجتماعی
این واقعیت را چه تلخ و چه
شیرین باید پذیرفت، عصر حاضر با آفرینش جهان کامپیوتری و دنیای اینترنتی
Intranet
و
(سرزمین بی صاحبی که هرگونه عملی در آن مباح
است.)
با این وصف شش عامل تماس،
ارتباط، ارزیابی، پذیرش، ادغام و سازگاری را، در به سرانجام رسیدن پدیدار فرهنگ پذیری می توان متمایز ساخت.
2 . الف ـ تماس:
شرط ابتدایی به وجود آمدنِ فرایند
فرهنگ پذیری، برقرار شدن تماس
میان دو جامعه، و یا دو گروه از افراد است. مراد آنکه، شرایط فیزیکی ست که فرصت
ایجاد خطوط پیوندی و مناسبات اجتماعی را میان افراد به وجود می آورد. رابطههایی که میان ملتهای فاتح و مسخر، و یا سرزمینهای استعمار شده و استعمارگران به وجود آورده است، شرایط فیزیکی لازم
را، برای تماس فی مابین دو جامعه فراهم نموده است.
زیرا، فرهنگ پذیری همانا پدیدههایی ست که از تماس مستقیم و مداوم
میان گروههای گوناگون، با فرهنگهای مختلف بر میخیزد، و نیز آنکه این پدیدارها
(تماس) خود – به – نوبه - خود، از درون، دارای تکانشها و برهمکنشهای ویژهای میباشند، و این تکانشها و برهمکنشها؛ فرهنگ پذیری را تسهیل میکنند.
تماسهای گروهها ممکن است به صورت متواتر و یا حتی ناگهانی،
غیرمستقیم و تجدید ناشده باشند، که این تماس ها در هر حال برای آغاز فرایند
فرهنگ پذیری کافی ست.
2 . ب - ارتباط:
ارتباط میان دو فرهنگ مختلف میتواند از مجرای فنون ابزاری
گوناگون، از جمله وسایل ارتباط جمعی مثل رادیو، تلفن، تلفن همراه، تلویزیون، کتاب،
و یا ارتباطات کامپیوتری بوده باشد. گونه دیگر ارتباط، عواملی ست که ارزشهای یک اجتماع معینی را دربر دارد،
بهعنوان مثال، جویندگان سرزمینهای نو، مهاجران، توریستها، و یا مبلغین مذهبی، عاملهای دربرگیرنده این گونه ارزشها هستند. زیرا هر نوع برخورد، (اگرچه بسیار هم کوتاه و
سطحی بوده باشد) میان دو جامعه کافی ست که فرآیندی را آغاز نماید که قادر به تأثیر
گذاری بر ترتیبات و ترکیبات فرهنگی ابتدایی باشد.
2 . پ - ارزیابی:
هستند کسانی که میگویند برای ایجاد پدیده فرهنگ پذیری، سطح فرهنگ یکی از دو جامعه متلاقی، باید برتر بوده
باشد.
از اندرون این نظرگاه، به نحوی
ایهام آلود، موقعیتهای استعماری جلوهگری می کند. فرضیه های برانیسلاو مالینوفسکی
Bronisław Malinowski (antropolog)
و جرج پ. مُرداک
George Murdock
براین نوع فرهنگ پذیری استوار است.
این نوع استنباط فرهنگ پذیری مساله داوری ارزشها را به میدان محاسبه وارد میکند و مشکل بزرگ تعریف میزانهایی را نیز به وجود میآورد که با آن میزانها میتوان سطح دست یافته فرهنگ یا جامعه
را اندازه گرفت. بهعنوان مثال،
v
چگونه میتوان مدعی شد که فلان جامعه نسبت
به جامعه دیگر به مرتبهای بلندتر از پیشرفتِ فرهنگی دست
یافته است؟
v
آیا ارزشهای سُنتی هندی از ارزشهای سُنتی انگلوساکسن، فروتر است؟
v
دانسته شد که ژاپن به تقلید جوامع
غربی، از نیمه دوم قرن نوزده، خود را در راه
صنعتی شدن و امروزین شدن ملتزم کرد. ولی آیا، این کشور از حیث فرهنگی از چین،
کشوری که بخشی از سُنتهای مذهبیشان را از آن وام گرفته است، و یا از کشورهای جهان
غرب که درهای بسته برروی خود را در ژاپن، باز نمودند فروتر یا فراتر است؟
باورداشتِ برتری یک تمدن بر تمدنی
دیگر، این گزینش فکری را معتبر میسازد که:
فرهنگ پذیری دارای خصلتی عمیقاً و عملاً
یک جانبه است، و افراد جامعه پیشرفتهتر شیوهها و هنجارهای فرهنگی ویژه خود را به جامعههای بَدَوی یا سُنتی منتقل و تجویز میکنند، بی آنکه متحمل کمترین تغییری در شیوههای فکری و عملی خویش بشوند.
3 . سر خط های فرهنگ پذیری
3. الف - پذیرش جزئی:
قدرت های اروپایی، که در آفریقا، آسیا و
آمریکای جنوبی سرزمینهای پهناور را اشغال نمودند، ارزشهای خود را در این سرزمینها منتشر کردند.
برای بیشتر دانستن "ارزش" نگاه کنید به: ارزشها،
همین وبلاگ.
پرتغالیها در برزیل، اسپانیاییها در شیلی و آرژانتین، انگلیسیها در هند و ..... نهادهای خود را بر
نشاندند.
سخن کوتاه، با توفیقی کم - و- بیش
کوشیدند تا مگر نظام فرهنگی خود را، به زبان باورداشتهای محلی، به مردم آن مناطق
بهقبولانند. در عوض چُنین مینماید که فاتحان و استعمارگران اروپایی زیر نفوذِ شیوه فکری و عملی مردمی قرار گرفته باشند که
استعمارشان کردهاند. برانیسلاو مالینوفسکی
در زیر، این مسأله را چُنین بیان می دارد:
«... ـ و اما وقتی ارزش دادهها در عالم مقایسه با ارزش گرفتهها سنجیده میشوند، از یاد نباید برد که وقتی از
داد - و- ستد ذهنی سخن به میان است، آسوده می توان داد، اما دشوار می توان پذیرفت. در عوض
امتیازهای مادی به آسانی پذیرفته میشوند، اما با پرهیز رها میگردند. بر این منوال در مورد دادنیهای ذهنی ست که ما گشاده دستی به خرج میدهیم، حال آنکه ثروت و قدرت و
استقلال و برابری اجتماعی را برای خود محفوظ میداریم.»
متن بالا خصلت یک جانبه ی انتقال فرهنگی را تأکید می کند. ولی اما نباید فراموش نمود که
این خصلت در واقع وقتی پدیدار می شود که فرهنگ پذیری را در کوتاه مدت مطالعه می کنیم. وامگیری استعمارگر، از
قرار، به پذیرش شیوههای غذایی، پوشاکی و لهجههای محلی محدود میشوند. مثلاً؛ چایِ انگلیسی،
زیرا انگلستان اصلاً چای کاری ندارد، و زمانی با چای و چای نوشیدن آشنا میشود که هندوستان را مستعمره خود میکند. و یا قهوه نوشی و مصرف توتون
نزد اروپائیان که به شکلهای مختلف خود نمایی میکند، زمانی شروع شد که آنان، آمریکای جنوبی را به استثمار
خود درآوردند. ولی اما که، همین سه مورد یاد شده (چای و توتون و قهوه) در دراز
مدت، عناصر قابل توجه فرهنگی را، نزد اروپائیان دگرگون ساخت.
3. ب - پذیرش کامل:
در عوض اگر تماسهای فرهنگی در بلند مدت مورد
مشاهده قرار گیرند، خصلت دوجانبه آن، به سببی بسیار گویا و مشخصتر جلوه میکند. با آنکه فرد اروپایی در اصل
حامل ارزشهای جامعه پیشرفته و صنعتی ست، که
خود از آن برخاسته است، اما به نحوی از این ارزشها جدا میگردد و رفته - رفته در محیط تازه خود فرهنگ میپذیرد. زیرا وی به درون یک عالم فرهنگی تازه میخلد که آنها را در نظام فکری خود نمییابد
(با توجه به حوادثی که برای لورنس عربستان
T.
E. Lawrence
پیش میآید، (که خود بهنحوی یک
"عرب" شد و این تأثیر فرهنگی در نگارشهای وی منعکس میشوند. و آثار نگارشی ایشان، بیتأثیر
در فرهنگ انگلستان نبوده است!).
*******
با تحلیل فرهنگ پذیری از دیدگاه
دراز مدت، مشاهده می شود که تغییر هنجارهای فرهنگی بدون استثنا در تمام جامعههایی
که با یکدیگر ارتباط برقرار کردهاند به وجود میآید. از این بابت ره آوردهای استعمارگران و استعمارشدگان،
میتوان از افریقا یاد کرد که مسیر
ترقیات اجتماعی جداگانه را نسبت به شیوه اروپای غربی برگزید. در صورتی که چُنین مینمود که اروپا یک
میراث فرهنگی بسیار گستردهای را برای افریقا برجای گذارده است که قادر است تنها راه
پیشرفت مادی و معنوی را به این قاره برجای گذارد.
فرهنگ پذیری الزاماً دگرگونیهایی
در میان گروههایی که با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند به وجود میآورد. از این رو
اثرات حاصل از فرهنگ پذیری ذاتاً دوجانبه می باشد. ولی اگر با تعصب به تعریف کلاسیک فرهنگ پذیری قائم
باشیم که می گوید:
وام گیری یا حتی تقلید و اشاعه،
یکی از گذرگاههای اجباری فرایند فرهنگ پذیری است، ناچاراً باید به پذیریم که در بعضی از موارد، در
انتقال پارهای از هنجارهای فرهنگی، از جمله:
Archetype
تقابل وجود ندارد.
3. پ ـ طرد الگو:
جوامع، از حیث فرهنگ پذیری قطعاً
به درجات گوناگون تأثیر پذیرند. ولی در نهایت میتوان گفت که تمام جوامعی که با
جوامع دیگر تماس برقرار میکنند، با یکدیگر به نحوی مربوط میشوند، حال این ارتباط
خواه مستقیم باشد، یا آنکه ارتباط به وساطت فنون ابزاری صورت پذیرد، در هر حال، هر
دو جامعه در موقعیت فرهنگ پذیری هستند.
لازم به یادآوری ست که فرهنگ پذیری
دارای مراتب است. به این معنا که طرد هنجارهای فرهنگی یک جامعه از سوی جامعه ی
دیگر، و یا تماس های گسسته ی دو فرهنگ، و یا حتی به وجود آمدن نشانگان ضد فرهنگ پذیری،
می تواند به علت آگاهی بر تفاوت هنجارهای فرهنگی، تحولات اجتماعی به وجود آورد.
رویدادهایی که در سال 1961 در
رودزیا
حزب های سیاسی بومی تصمیم گرفتند
انتخاباتی را که اقلیت سفید پوست تشکیل داده بود تحریم کنند. بعلاوه رهبران سیاه پوست
هواداران خود را ملزم کردند تا از طریق ترک لباس های اروپایی، عینک، ساعت مچی و
دیگر اشیایی که به چشم آنان مظهر ستم سفید پوستان بود، دشمنی خود را با غربی شدن
به نمایش بگذارند. آنان کار را به جایی رساندند که حتی با صنعتی شدن کشور، که مانعی بر سر راه
ملت گرایی انگاشته می شد، مخالفت کردند. نظیر این حادثه
در زمان ناصرالدین شاه قاجار، در ایران، در سوم دسامبر 1891 به نام واقعه
تنباکو
Tobacco Protest
رخ داد.
مرحله طرد، در فرهنگ پذیری اغلب یک مورد غیابی و
نامعمول است، زیرا در شیوه زندگی افراد نتایج پُر اهمیتی را به بار نمیآورد. کما
اینکه واقعه تنباکو اثری بر مصرف دخانیات ایرانیان نگذاشت و سیاه پوست رودزیایی
هماره از ساعتِ مُچی برای دانستن وقت، استفاده میکند.
3. ت ـ ادغام
نگاه کنید به: طرح فرهنگ پذیری در جدول متقاطع؛ زیر عنوانِ ادغام. فرهنگ بخش هفتم، همین "وبلاگ".
4. ث ـ سازگاری
فرض کنیم، دو جامعه یکی سُنتی و
دیگری از سنخ امروزین با یکدیگر برخورد نمایند، موقعیتهای گوناگونی میتواند به وجود آید. تداخل فرهنگی
این دو جامعه در انتهای فرآیندی ست که مراحل آن:
تماس، ارتباط، ارزیابی، پذیرش،
ادغام و در پایان سازگاری
و همانند سازی خواهد بود.
اگرچه این جامعه تازه با دو جامعه نخست اختلاف دارد، ولی اما که، بیشک از دست
آوردهای فرهنگی آن دو جامعه تکوین یافته است.
به عبارتی همآروئی
Synthesis
آن دو رو
Thesis
و
وارو
Antithesis
است. در این همآروگری اگر
عناصر و هنجارهای فرهنگی (رو، و وارو) با یکدگر، تعادل لازمه را برقرار
کنند و در هم مستحیل ،و ادغام شوند، تعادل به دست آمده سکوی و نقطه عزیمت/شروع تازهای خواهد بود برای تماسهای جدید با فرهنگها و تمدنهای دیگر.
موقعیتِ تشریح شده در فوق، اندیشه
ما را بدان سو سوق میدهد که:
فرهنگ پذیری، در اصل اتحاد شیوههای تفکر است.
و بنابراین تعریف، فرهنگ از یک سو
دارای عناصر ظاهری از قبیل اعمال (هر آنچه که انجام میشود) است، مراد آنکه
رفتارهایی وجود دارند که به عمد و یا غیر عمد، جهان خارج انسانها و اشیاءِ را تغییر میدهند، و از سوی دیگر دارای عناصر
پنهانی ست، از قبیل تکیه گاههای ذهنی که این یا آن عمل را معین میکنند.
به عبارتی هنجارهای فرهنگی، هم شامل پدیدارهای ظاهری میباشند، یعنی عملاً عینی و
دیدنی هستند، و هم حاوی صُوَرِ تفکرات، باورداشتها و عقایدی ست که این نوع اعمال را تعیین
کردهاند.
کامکار، سوئد 2019/04/22
پیرایش، ویرایش و
آرایش 2024/01/19
ادامه بخش ششم را در بخش هفتم دنبال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر