Wikipedia

نتایج جستجو

۱۳۹۸ فروردین ۳۱, شنبه

فرهنگ بخش پنجم


 

 

 فرهنگ بخش پنجم

 

 



 


 
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویس‌های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن‌ها توضیح جانبی داد ازجمله:

نام‌ها و مکان‌ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:

پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویس‌های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن‌ها توضیح جانبی داد ازجمله:

نام‌ها و مکان‌ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:

با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و

با حروف کژ، و در پاره‌ای از مواقع،

با خط زیرین مشخص شده است.

خواننده درصورت تمایل به آگاهی بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.

مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت "سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.

 

*******






عنوان:

مبنای فرهنگ غرب و شرق

1.  حسی،

2.  شهودی،

3. جامع. 

 



  

مبنای فرهنگ غرب

 مبنای فرهنگ غربی بر دو پایه استوار است:

 

v                          فرهنگ یهود: که سنت یهود، متکی به تورات است و محتوی خالص پدر سالاری که بر پایه قدرت پدر در خانواده، روحانی و پادشاه در جامعه و خدای پدرمآب نظاره گر بر کُل جهان، بنا شده است. و

v                          فرهنگ یونانی: که یونانیان، پایه گذار رشد عقلی و فکری جهان غرب هستند.

 

آنان (یونانیان) واضع اصول اولیه فکر علمی و نظری

Theory

 

 که پایه علم است بوده و روش فکری سیستماتیک

Systematic process

 

 را ابداع کرده‌اند که این دو قبلاً در هیچ فرهنگی وجود نداشت. یونانیان هدیه  بیمانند دیگری را نیز به جهان غرب پیش کش نمودند، و آن اسطوره اودیپ شهریار1 است، که پدران را فدای فرزندان می کند و از کشتن اسلاف به نفع اخلاف ذرهای تردید هم، ندارد.

 فرهنگ یونانی اکنون می‌داند و دریافته است که در روزگار کنونی هیچگاه جایگاهی برای ابراز وجود دانش بلاغت

Rhetoric

 

 

و پویش‌هایی در جهت شکوفایی فرهنگ شهودی، در فلسفه زندگانی روزمره امروزین مردم کوچه - و- بازار که در زیر بار سنگین استدلال، عقل - و- منطق، و پدر کشی اودیپی و تکانش های کام جویانه

Eroticism

 

در حال خفه شدن است، وجود ندارد.

 لازم به یادآوری است که، ته مانده فرهنگ یونانی که اکنون در دسترس ما ست هم، جوابی رضایت بخش و قانع کننده برای این حرکت انحرافی خود، یعنی همان تنها پیرو دانش بودن و اسیر استدلال، عقل - و- منطق گشتن و به دنبال تکانش‌های کام جویانه بودن را، نمی‌تواند به ما ارائه دهد. و این دور شدن از مبدأ و منشاء اصلی خود یعنی همان فلسفه یونان باستان را نیز، نمی‌تواند برای ما توجیه نماید، زیرا که در آن زمان (در ابتدای طلوع فرهنگ یونان) دانش بلاغت و پویش‌هایی در جهت شکوفایی فرهنگ شهودی نه تنها بخش تفکیک ناپذیر تدریس و تحصیل فلسفه بود، بلکه در زندگی روزمره مردم کوچه - و- بازار نیز برای خود جایی بس معتبر داشت (اشاره به مکتب حکمت سقراط2). و اکنون بر اثر رنگ باختگی این دو، دیگر اثر بارزی از آنها، در زندگی روزمره مردم در دست نیست.

 

یکنواختی پیگیر در فرایند تفکر اقتصادی3 در جامعه مصرفی (جامعه اطلاعاتی - تکنولوژیکی) و فقر دانش بلاغت در همسازی با فرهنگ شهودی، ارزش های غیر مفید و حتی مضری که در مرحلۀ اول حاصل انقلاب صنعتی و در مرحلۀ دوم، حاصل پیشرفت اطلاعاتی - تکنولوژیکی و «فرا صنعتی» است را، بی شک، بر گروهی از اشخاص، که در این نوع جوامع زیست می کند، تحمیل می نماید. ولی اما که،

 

    فرهنگ هندی 

 و فرایند فلسفه  زیستش، هنوز- که - هنوز است، آمیزهائی ست از دانش بلاغت و پویش‌هایی در جهت شکوفایی فرهنگ شهودی (که با پیشرفت تکنولوژی و جهان کامپیوتر و فیزیک کوانتوم رنگ باخته) است.

که بدون این دو، حیاتش بی معنی است.

زیرا که، متکی به سنتهای چندین هزار ساله و سرشار از دانش بلاغت، هنر و سلوک است.

اما نباید فراموش نمود که فرهنگ هندی در عین حال که در زیر تهاجم فرهنگی اطلاعاتی - تکنولوژیکی و فرهنگ فرا‌صنعتیِ غرب، دست - و- پا می زند (که شاید این بازی را نیز ببازد!)، از اسطوره دیگری نیز متأثر می‌باشد و شدیداً نیز زیر نفوذ آن قرار گرفته است.

فرهنگ هندی که در مقابل اسطوره یونانی عقده اودیپ شهریار، شدیداً مقاومت نشان می‌دهد، خود زیر سیطرۀ قدرت یکی از دستاوردهای اساطیری خود، یعنی اسطوره عقده رستم4 (جهان پهلوان) قرار دارد. چرا! چون که، مبنای زندگی در این میان، کشتن فرزندان است به نفع کهن سالان، و حفظ منابع فکری و عقیدتی پدران است، در مقابل تجدّد خواهی و نوآوری فرزندان. و در نتیجه:

همانگونه که عصیان پسران علیه پدران، غرب را به جلو راند و خزانه فکریش را از تکانش‌ها و پویش‌های نوآوری (چه، خوش و چه، ناخوش) انباشته کرد و برای پذیرش علم - و- دانش، آن خزانه را گسترده نمود، و نیز زندگی را با جنبش - و- حرکت در هم آمیخت، مشرق زمین با حکومت مطلقه پدران علیه فرزندان، جز جهل - و- فقر و تعصب - و- پس گرایی و کهنه پرستی، بویژه اطاعت، تقلب و تقلید، دروغ/بخل و حسادت برای اخلاف خود، چیزی باقی نگذارد.

 

*******

 


ما هویت فرهنگی را خود را، از گذشتگان خود به ارث برده‌ایم. به‌عنوان مثال تفاوتی که بین یک شخص ایرانی با فردی از منطقه اروپا و یا آمریکای لاتین وجود دارد (با چشم پوشی از تفاوت­‌های ظاهری، پوشاک/آرایش و ...) را، باید در هویت فرهنگی که ریشه در جوهر و ماهیت ارزش‌­های وی دارد، جستجو کرد.

جوهر، ذات حقیقی و ماهیت ارزش‌­ها، و در مرحله پسین پیشرفت آن، یعنی پدیدارهای فرهنگی، و در گام سوم، هنجارهای فرهنگی را، سوروکین

Pitirim Sorokin

 

 



دانشمند و جامعه‌شناسِ روسی‌­الاصل امریکایی بر سه گونه می‌­داند:



 1.  حسی،

 2.  شهودی، 

 و

 3.  جامع.

 ما در اینجا باور‌داشت‌های ایشان، که دستیافتی است از مصاحبه او با آقای دکتر ناصرالدین صاحب­ الزمانی، و در کتاب خداوند دو کعبه به چاپ رسیده است را، عیناً نقل می­ کنیم:

 

 1 . نشان‌­های فرهنگ حسی:

 

در حقیقت از پایان سده دوازدهم میلادی، عصر فرهنگ حسی یا مادی و یا به زبان امروزی فرهنگ عینی، آغاز می­شود. فرهنگ حسی، براساس این عقیده استوار است که ارزش‌ها و واقعیت راستین، همه حسی هستند و هیچ چیز، هیچگونه واقعیت و ارزش وجودی و خارجی ندارند جز آنچه را که ما می­‌توانیم به کمک حواس به­‌بینیم، بشنویم، لمس کنیم، به‌­چشیم و به‌­بوئیم.

 

وقتی نظام فرهنگی عالی (اَبَرسامانه) حسی ست،

 



همۀ نظام­‌های ترکیب کننده آن نیز حسی می‌­شوند. علم حسی، اخلاق حسی، هنر حسی، اقتصاد حسی، سیاست حسی، و حتی شخصیت­ ها، گروه­‌ها، سازمان‌­ها و شیوه‌­های زندگی و نهادهای اجتماعی­ حسی، بر چُنین جامعه‌­ای مسلط می‌­شود.

 

در عرصه تمدن و فرهنگ مادی، آزمایش­‌ها و تجربه‌های علمی، محک واقعیت قرار می­‌گیرند. البته این گونه فرهنگ در کشف و اختراع وسایل مادی و تکنیکی، توفیق حاصل می‌کند، لیکن در عرصه ارزش­‌های معنوی و عرفانی و ماورای حسی، نه تنها پیشرفتی نصیبش نمی­‌شود، بلکه نسبت بدان‌ها، بی­‌اعتنا و کینه‌­توز می‌گردد. ضمنا اگر هم توجهی بدان­ها مبذول دارد، تنها به صورت و شکل ظاهری آن­ها ست. و آن را به عنوان تدوین یک سلسله از مظاهر زندگی می­‌شُمارد، و به ­محتوای آن‌ها، و ارزش معنوی آ­‌نها، هیچگونه ایمان و اعتقادی نشان نمی‌دهد، زیرا فلسفه فرهنگ مادی نیز مادی ست.5

 

این مکتب حسی، و یا به اصطلاح اهل فن ماتریالیستی،

Materialism

 

تنها به ارزش­‌های حسی: ثروت، سلامت، آسایش، رفاه، لذت، قدرت و شهرت توجه دارد.

 آرمان اخلاقی این عصر نیز بیش از هر چیز، سودجوئی و لذت پرستی است.

این مکتب، تمام مفاهیم اخلاقی، مذهبی و حقوقی را، ساخته و پرداخته ­دست بشر، می‌­داند. آن­ها را قراردادهائی اجتماعی، نسبی (نَه، مطلق) و ناپایدار و گذرا و درخور تغییر می­شمارد. از اینرو سیاست و اقتصاد این عصر نیز، بیش­تر مصلحت - بینانه، سودجویانه، و لذت - پرستانه است.

هنرهای زیبای فرهنگ حسی نیز، همرنگ و هم آرمان سیاست و اقتصاد آن است. موضوعات آن بیش­تر بخاطر، ایجاد لذت و سرمستی ست. و در نتیجه پُر تنوع  ست. می‌­کوشد، تا با انواع سبک‌­های کمدی، تراژدی، هجو، کاریکاتور و بهره­جوئی از جاذبه ­های جنسی،6 و نظایر آن، پیوسته به تأثیر در حواس (تبلیغات)، برای سودجوئی بیش­تر مادی، به پردازد. پیوسته به عنوان مُد،

 

Fashion

 

دستخوش تغییر و تحول است. چون در غیر این صورت، یکنواخت و خسته کننده می‌شود، و ارزش ارضائی و کام­بخشی خود را از دست می­‌دهد.

 هنرِ مادی از ناچاری، به عرصه سودجوئی‌­های بازاری و بازاریابی کشیده می‌­شود. و از این جهت مانند هنر پیشگان، هر روز بخاطر جلب نظر مشتری، باید شیوه­ای نو بکار بندد، و حیله‌­ای تازه آموزد و بر فریبندگی خود بیفزاید. و چون بت عیار، هردَم به رنگی دگر، برآید.



2. نشان­‌های فرهنگ شهودی:

 در برابر فرهنگ مادی، فرهنگ مذهبی یا معنوی و اصالت مفاهیم ذهنی قرون وسطائی اروپا، ار حدود سده هفتم میلادی شکوفان شده بود و تا قرن سیزدهم، ادامه یافت.

 این نظام فرهنگی بیش­تر بر این اصل استوار است که:

 حقیقتِ راستین، ماورای حس و ادراکات است. مجرد است. مطلق است. در صورتی که واقعیت‌­های حسی و مادی، یا سراب فریبا و کاذب­‌اند، و یا گناه آلود و پلید، و درخور اجتناب و پرهیز. 

 شاید، جمله ­معروف قدیس آگوستین

 

Augustinus

 




بهترین شعار، و در عین حال معرف و مظهر آرمان غائی مذهبی باشد. وی می­ گوید:

 «... ـ من می خواهم خداوند و حقیقت روح را بشناسم.»

پرسش شد:

«... ـ دیگر، هیچ چیز نمی خواهی؟!»

پاسخ داد:

«... ـ هیچ چیز، مطلقاً هیچ چیز دیگر را!»

 

Deum et animam scire cupio; nihil aliud.

Nihilne plu?

Nihil ommino. 

- I want to know God and the soul, noting more.

 

 فرهنگ مذهبی، کمتر توجهی به مطالعه و تحقیق تجربی در پدیدههای حسی، و اختراع و اکتشافات صنعتی و تکنولوژی، مبذول میدارد. از اینرو، فرهنگ ماده گریز مذهبی، در عرصه علم و تکنولوژی، خلاق نیست. بلکه نیروی خود را بیش­تر روی مطالعۀ علم کلام

Rhetoric

 

و 

الهیات و غایت شناسی

 

Theology

 

متمرکز می‌سازد. در عوض خلاقیت آن، در عرصه دانش مذهبی، شکوفان می‌شود.

خداشناسی و  معارف دینی، شهسوار یکه تاز این جهان می­‌گردد. علم تابع متغییر، و مولود دست آموز دین می‌­شود. همچُنین جهان بینی‌­های عرفانی، زاهدانه، و فراطبیعی

Metaphysics

 

شکوفا می‌­شوند. و فلسفه­‌های مادی و تجربی، روی خوش نمی­‌بینند.

دستورهای اخلاقی در چُنین فرهنگی، الهام آسمانی وحی الاهی، مطلق و تغییر ناپذیر، و در نتیجه، لازم ­الاجرا، بشمار می‌­روند. زیرا قدرت روحانی (شرعی) بر قدرت مادی و عرفی (سُنن) فائق میآید.7

 

هنرهای زیبا در فرهنگ مذهبی، تنها بخاطر تزئین و توجه آرمان مذهبی، پدید میآیند. هدف آنها، دیگر ایجاد تفریح، یا کام بخشی و لذت به مردم نیست. بلکه برای آن ست که مومنان را هرچه بیش­تر و بهتر به «خدا» و وحدت او نزدیک ­تر سازند. در پیش گاه جلال ذات باری تعالی، محو عبودیت گردانند. و آنکه:

بی‌گمانی/اطمینان، شهسوار آزمون؛

و

بخشش عرفان،

اسیر گردش سیاره‌ی ذهنی بودن است.

  





این چُنین هنری ناچار، مقدس و پرهیز جو ست. جنبه­‌های شهوانی، کامجویانه، هجو، شوخی، بذله، فکاهی، کمدی و مانند آن، در آن راه ندارند. رنگ عاطفی آن، زاهدانه، پالایشگر، جدی، تأثیر انگیز و لذت گریزانه است.

سبک هنری در فرهنگ مذهبی، رمزی و سمبلی ست، زیرا "خداوند" و موجودات مجرد و فراطبیعی، دیدنی و محسوس نیستند، تا بتوان شکل آن­‌ها را بطور طبیعی و واقعی، رسم کرد. بلکه هنر، تنها به صورت رمز- و- اشاره می­تواند از آنها، تعبیری ارائه دهد. همچُنین این هنر، بیش­تر جنبه آرامش بخش، بی­‌تکاپو و ایستا

 

Statics

 

دارد. بسیار ساده و حتی در پاره‌­ای از مواقع بسیار ابتدائی می‌­نماید.8

 

 

3 . فرهنگ جامع:

 

در کشاکش فرهنگ مادی آنهم در حد افراطی آن و فرهنگ مذهبی آنهم بشکل تفریطی آن، هر چندگاه یکبار، نوع سومی، به صورت میانگین طلائی فرهنگ مادی و معنوی، تمدن/فرهنگی آمیخته و جامع برای مدت کوتاهی پدیدار می‌گردد.

تمدن/فرهنگ جامع، بر این اصل مبتنی ست که:

ارزش­ ها و واقعیت راستین تنوع بی‌پایان را میماند. در این بَسگونۀ بیکران، مایه­‌های حسی و ماورای حسی و عقلانی از یکدیگر جدا نیستند. جنبه ­های تجربی و فراطبیعی و ماورای تجربی، هیچ یک به زبان دیگری، مورد غفلت قرار نمیگیرد.

 

در فرهنگ جامع، دانش هم شامل علوم تجربی و هم شامل الهیات و غایت شناسی و فلسفه فراطبیعی می­گردد. هنرهای زیبای آن، هر دو جنبه مادی و معنوی را شامل است. لیکن با این وصف، همواره به والاترین جنبه­های واقعیت عینی و حسی می­پردازد. از آنچه در جهان حواس، پلید و پست و نا زیبا ست، آگاهانه و با تعهد، روی بر می­تابد. سبک آن، قسمتی تمثیلی و رمزی و بخشی، واقع گرا و طبیعی ست. رنگ عاطفی آن نیز، بیش­تر در عین زندگی و پویایی، آرام و دور از تندی و زنندگی ست.

 

*******

 

آنچه را که سوروکین امروز، بنام نظریه جامع معرفت یا شناخت سه گانه تمام واقعیت عرضه می­دارد، در حقیقت غزالی در حدود ده قرن پیش از او، به روشنی تمام اظهار داشته است.

غزالی 

 

شیوه­ های ادراک را، به ادراک توده­ مردم، ادراک فیلسوفان، و روشن بینی عارفان، تقسیم کرده است.

  


از نظر غزالی، ظاهربینان به مَدَدِ حس، روشنفکران به کمک استدلال و روشن‌بینان به یاری الهام و ذوق دل به کشف حقیقت می­پردازند.

 

یکی از خاورشناسان قرن گذشته، بنام دِبور

 

Tjitze de Boer

 

 



نظریه معرفت غزالی را، در کتاب خود بنام:

 

تاریخ فلسفه در اسلام

History Of Philosophy In Islam - 1st Edition - T.J. De Boer

  این چُنین وصف کرده است:

«... غزالی ... می­‌خواست، عقاید دینی را، نه تنها به جامه­ی عقلی درآورد، بلکه آن را بر پایه و شالوده خرد استوار سازد. لیکن در جانب جنبش و جریان صوفیه نیز قرار داشت که قصد داشتند، ایمان را، از راه دل دریابند. و نمی­خواستند، به روش عقلی، در آن بحث نمایند. ... بلکه سعی داشتند، آن را به قوه­ی ذوق دریابند ... غزالی ... در این جنبش شرکت کرد. و ... آن را بطور کامل، و با اسلوب شایسته بسط داد ...» 9

 دِبور پس از بحث مفصلی درباره ­ی آموزش ­های غزالی، سرانجام نظر او را چنین خلاصه می­ کند:

 «... ـ از آنچه گذشت، معلوم می­ شود که در ایمان، یا در یقین، سه درجه وجود دارد: 

v                          نخست عبارت از ایمان عامه، مستند به خبر. توده­ی مردم، هر خبری را که از اهل ثقه (مردم قابل اعتماد) بشنوند، باور میکنند، چنانکه به آنان گفته شود که: فلان کس در خانه است.

v                          دوم، معرفت دانایان است که بوسیله ­ی استنباط به آن رسیده­اند. یعنی چون صدای تکلم او را شنیدند، استنباط کردند که او در خانه است.

v                          اما درجه سومی هم هست. و آن یقین عرفان است که حق را بی‌پرده می­بینند. یعنی به درون خانه رفته­اند، و آن مرد را با چشمان خویش دیده­اند.»10

 بدین ترتیب غزالی، برای دسترسی به کمالِ حقیقت، از سه وسیله­ حسی یا حس ­آگاهی، عقلی یا خرد آگاهی و اشراقی یا دل ­آگاهی یاد می­کند.

 

فرهنگ ایران در عصر غزالی به اوج کمال معنوی خود میرسد. آنچه را که غزالی دریافته بود، کم - و- بیش همه را می­توان در فرهنگ زمان وی، پی ­جوئی کرد. نظریه­ معرفت­های سه­ گانه، حتی پیش از وی، هرچند به اختصار، لیکن به صراحت در ادبیات عرفانی ایران یاد شده است.

برای نمونه، درست یک ربع قرن، پیش از آنکه غزالی، اصولا پا به فراخنای گیتی نهد، مردی از برترین بنیان گذارانِ عرفانِ بلندِ بشری، در روستایی از شرق ایران، دیده از جهان فروبست که از پیشروان، نظریه شاهراه­های سه­ گانه معرفت، در ایران بشمار می­رود. مردی که قرن­ها،
پیش از؛

 

تولستوی

Leo Tolstoy

 

خالق «آناکاره نینا»،

 

و پیش از

ویکتور هوگو

Victor Hugo

 

 

خداوند «بینوایان»، 

 

و پیش از

ارنست همینگوی

 

Ernest Hemingway

 

 

آفریننده  فناناپذیر زنگها برای که به صدا درمی‌آیند ؟! (انسانیترین چکامه غرب!).

 به خاطر حیات جاوید همۀ انسان­ها، به جای همۀ آنها، آرزوی مرگ کرده بود. و به پاس رهایی ابدی تمام توده­ ها، از شکنجه ­های احتمالی عذاب گناه، آتش جهنم را، برای همیشه دربست به جان خواسته بود، مردی که در کمال شهامت و عشق و صمیمیت، در عصری که خوفِ خدا، و هراس از دوزخ و مرگ، آرام و قرار، از تمام جان ­ها و دل­ ها، برگرفته بود، سروده است:

 «... - کاشکی، بَدَلِ همه خلق، من بمُردی، تا خلق را مرگ نبایستی دید!

 ـ کاشکی، حساب همه خلق، با من بکردی، تا خلق را به قیامت، حساب نبایستی دید!

 ـ کاشکی، عقوبت همه خلق، مرا کردی، تا ایشان را دوزخ نباستی دید!»

 مردی راستین که تأکید کرده است:

«... - اگر از تُرکستان تا به ... شام، کسی را خاری در انگشت شود، آن، از آنِ من است.

 همچنین (اگر) از تُرک تا شام، کسی را قدم در سنگ آید، زیان آن، مرا ست،

و اگر اندوهی در دلی است، آن دل، از آن من است.»

 این مرد

ابوالحسن خرقانی


 


ست که در سال 352 هجری قمری (959 میلادی) در روستای خرقان دیده از هم گشاد، و هفتاد و هفت سال بعد در سال 425 هجری قمری (1033 میلادی) در همان مکان، زندگی را بدرود گفت. وی از انگشت شمار پیرانی است که پیرو حکمت خسروانی و پاسدار فرهنگ ایران بود.

بنابر گزارش «عطار»، پیر خرقان درباره معرفت آشکارا به سه جنبه علمی، دینی و عرفانی آن تصریح کرده است.

 پیر خرقان، در حدود نیم قرن پیش از تولد غزالی، اظهار داشته است که:

«... ـ اگر خدای تعالی را به:

- خرد شناسی،

علمی با تو بود.

اگر به:

- ایمان شناسی،

راحتی با تو بود. و

اگر به:

- معرفت (دل آگاهی/اشراق) شناسی،

دردی با تو بود.»11

  


 در هر حال؛ غزالی میگوید:

 حکما و علما میکوشند تا علم را کسب کنند و آن را به قلب خویش درون آورند، در صورتی که صوفیه (عرفا) و اولیاء می­کوشند تا فقط قلب را جلا دهند و آن را از هرگونه زنگاری بزدایند.

 غزالی خروج از دنیای قیل - و- قال را یگانه طریق نیل به معرفت یقینی تلقی میکند، ... و برای توجیه این طریق تمثیلی مشهور دارد که بعد از او صوفیه (عرفا) غالبا آنرا تکرار کرده­اند. غزالی می­ گوید:

 «... ـ وقتی اهل چین و اهل روم پیش پادشاه از برتری خویش در صورتگری به رقابت دَم زدند، پادشاه صفه (ایوان مسقف) یی تعیین کرد تا در یک جانبش اهل چین بر دیوار، صورتگری کنند و در جانب دیگر اهل روم صنعت خویش بکار آرند. پرده ­ئی هم در وسط صفه آویخت تا هیچ یک از کار آن دیگر اطلاع نیابد.

رومی­ ها رنگ ­های بسیار فراهم آوردند و به کار پرداختند، اما اهل چین بی­‌هیچ رنگی به کارگاه درآمدند و شروع کردند به پرداختن و جلا دادنِ دیوار.
چون اهل روم از کار خویش فارغ شدند چینی ­ها هم ادعا کردند که کار خویش را تمام کرده­ اند. پادشاه، در تعجب ماند که آنها بیآنکه هیچ رنگی بکار برند، چگونه از صورتگری فارغ گشته­ اند!

چون پرده بر افکندند، آنچه در جانب رومی‌ها تصویر شده بود، در جانب چینی­ ها نیز با برق و تلالو بیش­تر جلوه داشت.

 کار صوفیه و اولیاء نیز که قلب را تصفیه می­کنند، و از هرگونه زنگ و کدورتی پاکش میکنند، همچون کار اهل چین است، که آنچه را علما به شیوه اهل روم در قلب نقش میکنند، آنها با روشنی و جلالی افزون ­تر بدست میآورند.

...

صوفی که بدینگونه به حقیقت ایمانی علم می­یابد، مثل آن ست که معلوم را به جای آن که از روی خبر تصدیق کرده باشد با دست خویش پَسودَه (دست رسیده) باشد، و با یقین قطعی دریافته باشد.»12

 



پانویس‌ها:

1 . نگاه کنید به: «رستم جهان پهلوان و ادیب شاه»، همین وبلاگ.

2. نگاه کنید به: محمد علی فروغی؛ «حکمت سقراط و افلاطون»، چ. دوم، شرکت طبع کتاب، مرداد ماه 1316.

3 . یک خانم محقق آمریکایی در اواسط دهۀ 1980 میلادی، بعد از تحقیقات دامنه داری، ثابت نمود که یک فرد سوئدی میان سال، 42 ثانیه از هر یک دقیقه از زمان بیداری خود را، فقط به پول می اندیشد، این عدد در کشورهایی همچون انگلستان و یا آلمان و همچنین آمریکا، از درصد بیش تری برخوردار است.

4 . نگاه کنید به: «رستم جهان پهلوان و ادیب شاه»، همین وبلاگ.

5 . از «اسب» افتادن در این نظام، از «اصل» افتادن را نیز شامل می­گردد! لذا، فنا، پایمالی، فراموشی و رد خادمان، و گذشتگان تاریخ، ادب و هنر، و سیاست و دیگر برجستگان، علی‌الخصوص برجستگانِ علوم انسانی، اقتصادِ اجتماعی - سیاسی از واجبات است.

6.   اکثر برنامه های تلویزیونی MTV و ZTV

7 . در این نظام اگر کسی از"اسب" بیفتد؛ از "اصل" نمی‌اُفتد! لذا، بقا، یادآوری و درک بزرگان و گذشتگان تاریخ، ادب و هنر و سیاست، و دیگر شخصیت‌های برجسته، به ویژه برجستگانِ معارف و علوم انسانی و مذهبی، از واجبات است.

8 . بین هشتاد - و- پنج تا نود - و- دو درصد آثار هنری از جمله: نقاشی، مجسمه سازی، معماری، حجاری و ... اروپایی و دیگر کشورهای مسیحی قرون وسطی و پیش از آن در ستایش مسیح، و مسیحیت بوده است. این ستایش‌ها و آفرینش‌های هنری از سال 1800 میلادی به بعد در اروپا، رنگ باخته است.

9 .   ت. جی. دِبور: تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه­ عباس شوقی، چ 2، مطبوعاتی عطائی، تهران 1343 ص 164.

10 .   همان مأخذ پیشین، ص 177.

11. دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی: خداوند دو کعبه، چاپ محمد علی علمی، شهریور 1347، ص 44 تا 67.

12.   دکتر عبدالحسین زرین کوب: فرار از مدرسه، انتشارات امیرکبیر، چ 2، 2536 شاهنشاهی، ص3-122.

 

 کامکار، سوئد 2019/04/20

پیرایش، ویرایش و آرایش 2024/01/17

 ادامه دارد ...

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جامعه بخش اول

  پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پان...