فرهنگ بخش
پنجم
پیش از هرچیز توجه
خوانندگان را به یک نکته مهم جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ»
بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که
باید در مورد آنها توضیح جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر،
جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم
جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای
آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح
جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر،
جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
با حروف کژ، و در پارهای از مواقع،
با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی
بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و
یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.
مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت
"سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.
*******
عنوان:
مبنای فرهنگ غرب و شرق
1. حسی،
2. شهودی،
3. جامع.
مبنای فرهنگ غرب
مبنای فرهنگ غربی بر دو پایه استوار است:
v
فرهنگ یهود: که سنت یهود، متکی به
تورات است و محتوی خالص پدر سالاری که بر پایه قدرت پدر در خانواده، روحانی و
پادشاه در جامعه و خدای پدرمآب نظاره گر بر کُل جهان، بنا شده است. و
v
فرهنگ یونانی: که یونانیان،
پایه گذار رشد عقلی و فکری جهان غرب هستند.
آنان (یونانیان) واضع اصول
اولیه فکر علمی و نظری
Theory
که پایه علم است بوده و
روش فکری سیستماتیک
Systematic process
را ابداع کردهاند که
این دو قبلاً در هیچ فرهنگی وجود نداشت. یونانیان هدیه بیمانند دیگری را نیز
به جهان غرب پیش کش نمودند، و آن اسطوره اودیپ شهریار1 است، که پدران را فدای فرزندان می کند و از
کشتن اسلاف به نفع اخلاف ذرهای تردید هم، ندارد.
فرهنگ یونانی اکنون میداند و دریافته است که در روزگار کنونی هیچگاه جایگاهی برای ابراز وجود دانش بلاغت
Rhetoric
و پویشهایی در جهت
شکوفایی فرهنگ شهودی، در فلسفه زندگانی روزمره امروزین مردم کوچه - و- بازار که در زیر بار سنگین استدلال،
عقل - و- منطق، و پدر کشی اودیپی و تکانش های کام جویانه
Eroticism
در حال خفه شدن است، وجود
ندارد.
لازم به یادآوری است که، ته مانده فرهنگ یونانی که اکنون در دسترس ما ست هم، جوابی رضایت بخش و قانع کننده برای این حرکت انحرافی خود، یعنی همان تنها پیرو دانش بودن و اسیر استدلال، عقل - و- منطق گشتن و به دنبال تکانشهای کام جویانه بودن را، نمیتواند به ما ارائه دهد. و این دور شدن از مبدأ و منشاء اصلی خود یعنی همان فلسفه یونان باستان را نیز، نمیتواند برای ما توجیه نماید، زیرا که در آن زمان (در ابتدای طلوع فرهنگ یونان) دانش بلاغت و پویشهایی در جهت شکوفایی فرهنگ شهودی نه تنها بخش تفکیک ناپذیر تدریس و تحصیل فلسفه بود، بلکه در زندگی روزمره مردم کوچه - و- بازار نیز برای خود جایی بس معتبر داشت (اشاره به مکتب حکمت سقراط2). و اکنون بر اثر رنگ باختگی این دو، دیگر اثر بارزی از آنها، در زندگی روزمره مردم در دست نیست.
یکنواختی پیگیر در فرایند تفکر
اقتصادی3 در جامعه مصرفی (جامعه
اطلاعاتی - تکنولوژیکی) و فقر دانش بلاغت در همسازی با فرهنگ شهودی، ارزش های
غیر مفید و حتی مضری که در مرحلۀ اول حاصل انقلاب
صنعتی و در مرحلۀ دوم، حاصل پیشرفت اطلاعاتی - تکنولوژیکی و «فرا
صنعتی» است را، بی شک، بر گروهی از اشخاص، که در این نوع جوامع زیست می کند،
تحمیل می نماید. ولی اما که،
فرهنگ هندی
و فرایند فلسفه زیستش، هنوز- که - هنوز است، آمیزهائی ست از دانش بلاغت و پویشهایی در جهت شکوفایی فرهنگ شهودی (که با پیشرفت تکنولوژی و جهان کامپیوتر و فیزیک کوانتوم رنگ باخته) است.
که بدون این دو، حیاتش
بی معنی است.
زیرا که، متکی
به سنتهای چندین هزار ساله و سرشار از دانش بلاغت، هنر و سلوک است.
اما نباید فراموش نمود که
فرهنگ هندی در عین حال که در زیر تهاجم فرهنگی اطلاعاتی - تکنولوژیکی و فرهنگ فراصنعتیِ
غرب، دست - و- پا می زند (که شاید این بازی را نیز ببازد!)، از اسطوره دیگری
نیز متأثر میباشد و شدیداً نیز زیر نفوذ آن قرار گرفته است.
فرهنگ هندی که در مقابل اسطوره یونانی عقده اودیپ شهریار، شدیداً مقاومت نشان میدهد، خود زیر سیطرۀ قدرت یکی از دستاوردهای اساطیری خود، یعنی اسطوره عقده رستم4 (جهان پهلوان) قرار دارد. چرا! چون که، مبنای زندگی در این میان، کشتن فرزندان است به نفع کهن سالان، و حفظ منابع فکری و عقیدتی پدران است، در مقابل تجدّد خواهی و نوآوری فرزندان. و در نتیجه:
همانگونه که عصیان پسران علیه
پدران، غرب را به جلو راند و خزانه فکریش را از تکانشها و پویشهای نوآوری
(چه، خوش و چه، ناخوش) انباشته کرد و برای پذیرش علم - و- دانش، آن خزانه را
گسترده نمود، و نیز زندگی را با جنبش - و- حرکت در هم آمیخت، مشرق زمین با حکومت
مطلقه پدران علیه فرزندان، جز جهل - و- فقر و تعصب - و- پس گرایی و
کهنه پرستی، بویژه اطاعت، تقلب و تقلید، دروغ/بخل و حسادت برای
اخلاف خود، چیزی باقی نگذارد.
*******
ما هویت فرهنگی را خود را، از گذشتگان خود به ارث بردهایم. بهعنوان
مثال تفاوتی که بین یک شخص ایرانی با فردی از منطقه اروپا و یا آمریکای لاتین وجود
دارد (با چشم پوشی از تفاوتهای ظاهری، پوشاک/آرایش و ...) را، باید در هویت
فرهنگی که ریشه در جوهر و ماهیت ارزشهای وی دارد، جستجو کرد.
جوهر، ذات حقیقی و ماهیت ارزشها،
و در مرحله پسین پیشرفت آن، یعنی پدیدارهای فرهنگی، و در گام سوم، هنجارهای
فرهنگی را، سوروکین
Pitirim
Sorokin
دانشمند و جامعهشناسِ روسیالاصل
امریکایی بر سه گونه میداند:
1. حسی،
2. شهودی،
و
3. جامع.
ما در اینجا باورداشتهای ایشان، که دستیافتی است از مصاحبه او با آقای دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی، و در کتاب خداوند دو کعبه به چاپ رسیده است را، عیناً نقل می کنیم:
1 . نشانهای
فرهنگ حسی:
در حقیقت از پایان سده
دوازدهم میلادی، عصر فرهنگ حسی یا مادی و یا به زبان امروزی فرهنگ
عینی، آغاز میشود. فرهنگ حسی، براساس این عقیده استوار است که ارزشها و
واقعیت راستین، همه حسی هستند و هیچ چیز، هیچگونه واقعیت و ارزش وجودی
و خارجی ندارند جز آنچه را که ما میتوانیم به کمک حواس بهبینیم، بشنویم، لمس
کنیم، بهچشیم و بهبوئیم.
وقتی نظام فرهنگی عالی
(اَبَرسامانه) حسی ست،
همۀ نظامهای ترکیب کننده آن
نیز حسی میشوند. علم حسی، اخلاق حسی، هنر حسی، اقتصاد حسی، سیاست حسی، و
حتی شخصیت ها، گروهها، سازمانها و شیوههای زندگی و نهادهای اجتماعی حسی،
بر چُنین جامعهای مسلط میشود.
در عرصه تمدن و فرهنگ مادی، آزمایشها و تجربههای علمی، محک واقعیت قرار میگیرند. البته این گونه فرهنگ در کشف و اختراع وسایل مادی و تکنیکی، توفیق حاصل میکند، لیکن در عرصه ارزشهای معنوی و عرفانی و ماورای حسی، نه تنها پیشرفتی نصیبش نمیشود، بلکه نسبت بدانها، بیاعتنا و کینهتوز میگردد. ضمنا اگر هم توجهی بدانها مبذول دارد، تنها به صورت و شکل ظاهری آنها ست. و آن را به عنوان تدوین یک سلسله از مظاهر زندگی میشُمارد، و به محتوای آنها، و ارزش معنوی آنها، هیچگونه ایمان و اعتقادی نشان نمیدهد، زیرا فلسفه فرهنگ مادی نیز مادی ست.5
این مکتب حسی، و یا به اصطلاح
اهل فن ماتریالیستی،
Materialism
تنها به ارزشهای حسی: ثروت، سلامت، آسایش، رفاه، لذت، قدرت و شهرت توجه دارد.
آرمان اخلاقی این عصر نیز بیش از هر چیز، سودجوئی و لذت پرستی است.
این مکتب، تمام مفاهیم
اخلاقی، مذهبی و حقوقی را، ساخته و پرداخته دست بشر، میداند. آنها را
قراردادهائی اجتماعی، نسبی (نَه، مطلق) و ناپایدار و گذرا و درخور تغییر میشمارد.
از اینرو سیاست و اقتصاد این عصر نیز، بیشتر
مصلحت - بینانه، سودجویانه، و لذت - پرستانه است.
هنرهای زیبای فرهنگ حسی نیز،
همرنگ و هم آرمان سیاست و اقتصاد آن است. موضوعات آن بیشتر بخاطر، ایجاد لذت و
سرمستی ست. و در نتیجه پُر تنوع ست. میکوشد، تا با انواع سبکهای کمدی،
تراژدی، هجو، کاریکاتور و بهرهجوئی از جاذبه های جنسی،6 و نظایر آن، پیوسته به تأثیر در حواس (تبلیغات)،
برای سودجوئی بیشتر مادی، به پردازد. پیوسته به عنوان مُد،
Fashion
دستخوش تغییر و تحول است. چون
در غیر این صورت، یکنواخت و خسته کننده میشود، و ارزش ارضائی و کامبخشی خود
را از دست میدهد.
هنرِ مادی از ناچاری، به عرصه سودجوئیهای بازاری و بازاریابی کشیده میشود. و از این جهت مانند هنر پیشگان، هر روز بخاطر جلب نظر مشتری، باید شیوهای نو بکار بندد، و حیلهای تازه آموزد و بر فریبندگی خود بیفزاید. و چون بت عیار، هردَم به رنگی دگر، برآید.
2. نشانهای فرهنگ شهودی:
در برابر فرهنگ مادی، فرهنگ مذهبی یا معنوی و اصالت مفاهیم ذهنی قرون وسطائی اروپا، ار حدود سده هفتم میلادی شکوفان شده بود و تا قرن سیزدهم، ادامه یافت.
این نظام فرهنگی بیشتر بر این اصل استوار است که:
حقیقتِ راستین، ماورای حس و ادراکات است. مجرد است. مطلق است. در صورتی که واقعیتهای حسی و مادی، یا سراب فریبا و کاذباند، و یا گناه آلود و پلید، و درخور اجتناب و پرهیز.
شاید، جمله معروف قدیس آگوستین
Augustinus
بهترین شعار، و در عین حال
معرف و مظهر آرمان غائی مذهبی باشد. وی می گوید:
«... ـ من می خواهم خداوند و حقیقت روح را بشناسم.»
پرسش شد:
«... ـ دیگر، هیچ چیز
نمی خواهی؟!»
پاسخ داد:
«... ـ هیچ چیز، مطلقاً
هیچ چیز دیگر را!»
Deum et animam scire cupio; nihil aliud.
Nihilne plu?
Nihil ommino.
- I want to know God and the soul, noting more.
Rhetoric
و
الهیات و غایت شناسی
Theology
متمرکز میسازد. در عوض
خلاقیت آن، در عرصه دانش مذهبی، شکوفان میشود.
خداشناسی و معارف دینی،
شهسوار یکه تاز این جهان میگردد. علم تابع متغییر، و مولود دست آموز دین میشود. همچُنین
جهان بینیهای عرفانی، زاهدانه، و فراطبیعی
Metaphysics
شکوفا میشوند. و فلسفههای
مادی و تجربی، روی خوش نمیبینند.
دستورهای اخلاقی در چُنین فرهنگی، الهام
آسمانی وحی الاهی، مطلق و تغییر ناپذیر، و در نتیجه، لازم الاجرا، بشمار
میروند. زیرا قدرت روحانی (شرعی) بر قدرت مادی و عرفی (سُنن) فائق میآید.7
هنرهای زیبا در فرهنگ مذهبی، تنها بخاطر تزئین و توجه آرمان مذهبی، پدید
میآیند. هدف آنها، دیگر ایجاد تفریح، یا کام بخشی و لذت به مردم
نیست. بلکه برای آن ست که مومنان را هرچه بیشتر و بهتر به «خدا» و وحدت او
نزدیک تر سازند. در پیش گاه جلال ذات باری تعالی، محو عبودیت گردانند. و
آنکه:
بیگمانی/اطمینان، شهسوار
آزمون؛
و
بخشش عرفان،
اسیر گردش سیارهی ذهنی بودن
است.
این چُنین هنری ناچار، مقدس و پرهیز جو ست. جنبههای شهوانی، کامجویانه، هجو، شوخی، بذله، فکاهی، کمدی و مانند آن، در آن راه ندارند. رنگ عاطفی آن، زاهدانه، پالایشگر، جدی، تأثیر انگیز و لذت گریزانه است.
سبک هنری در فرهنگ مذهبی، رمزی و سمبلی ست، زیرا "خداوند" و موجودات مجرد و فراطبیعی، دیدنی و محسوس نیستند، تا بتوان شکل آنها را بطور طبیعی و واقعی، رسم کرد. بلکه هنر، تنها به صورت رمز- و- اشاره میتواند از آنها، تعبیری ارائه دهد. همچُنین این هنر، بیشتر جنبه آرامش بخش، بیتکاپو و ایستا
Statics
دارد. بسیار ساده و حتی در
پارهای از مواقع بسیار ابتدائی مینماید.8
3 . فرهنگ جامع:
در کشاکش فرهنگ مادی آنهم در
حد افراطی آن و فرهنگ مذهبی آنهم بشکل تفریطی آن، هر چندگاه یکبار، نوع سومی،
به صورت میانگین طلائی فرهنگ مادی و معنوی، تمدن/فرهنگی آمیخته و جامع برای
مدت کوتاهی پدیدار میگردد.
تمدن/فرهنگ جامع، بر این اصل
مبتنی ست که:
ارزش ها و واقعیت
راستین تنوع بیپایان را میماند. در این بَسگونۀ بیکران، مایههای
حسی و ماورای حسی و عقلانی از یکدیگر جدا نیستند. جنبه های تجربی و فراطبیعی و
ماورای تجربی، هیچ یک به زبان دیگری، مورد غفلت قرار نمیگیرد.
در فرهنگ جامع، دانش هم شامل
علوم تجربی و هم شامل الهیات و غایت شناسی و فلسفه فراطبیعی میگردد.
هنرهای زیبای آن، هر دو جنبه مادی و معنوی را شامل است. لیکن با این وصف، همواره
به والاترین جنبههای واقعیت عینی و حسی میپردازد. از آنچه در جهان حواس، پلید و
پست و نا زیبا ست، آگاهانه و با تعهد، روی بر میتابد. سبک آن، قسمتی تمثیلی و
رمزی و بخشی، واقع گرا و طبیعی ست. رنگ عاطفی آن نیز، بیشتر در عین زندگی
و پویایی، آرام و دور از تندی و زنندگی ست.
*******
آنچه را که سوروکین امروز، بنام نظریه جامع معرفت یا شناخت سه گانه تمام واقعیت عرضه میدارد، در حقیقت غزالی در حدود ده قرن پیش از او، به روشنی تمام اظهار داشته است.
غزالی
شیوه های ادراک را، به ادراک
توده مردم، ادراک فیلسوفان، و روشن بینی عارفان،
تقسیم کرده است.
از نظر غزالی، ظاهربینان به مَدَدِ حس، روشنفکران به کمک استدلال و روشنبینان به یاری الهام و ذوق دل به کشف حقیقت میپردازند.
یکی از خاورشناسان قرن گذشته،
بنام دِبور
Tjitze
de Boer
نظریه معرفت غزالی را، در کتاب خود
بنام:
تاریخ فلسفه در اسلام
History Of Philosophy In Islam - 1st Edition - T.J. De
Boer
این چُنین وصف کرده است:
«... غزالی ... میخواست، عقاید
دینی را، نه تنها به جامهی عقلی درآورد، بلکه آن را بر پایه و شالوده خرد
استوار سازد. لیکن در جانب جنبش و جریان صوفیه نیز قرار داشت که قصد داشتند، ایمان
را، از راه دل دریابند. و نمیخواستند، به روش عقلی، در آن بحث نمایند. ...
بلکه سعی داشتند، آن را به قوهی ذوق دریابند ... غزالی ... در این جنبش شرکت کرد.
و ... آن را بطور کامل، و با اسلوب شایسته بسط داد ...» 9
دِبور پس از بحث مفصلی درباره ی آموزش های غزالی، سرانجام نظر او را چنین خلاصه می کند:
«... ـ از آنچه گذشت، معلوم می شود که در ایمان، یا در یقین، سه درجه وجود دارد:
v
نخست عبارت از ایمان
عامه، مستند به خبر. تودهی مردم، هر خبری را که از اهل ثقه (مردم
قابل اعتماد) بشنوند، باور میکنند، چنانکه به آنان گفته شود که: فلان کس در خانه
است.
v
دوم، معرفت دانایان است که
بوسیله ی استنباط به آن رسیدهاند. یعنی چون صدای تکلم او
را شنیدند، استنباط کردند که او در خانه است.
v
اما درجه سومی هم هست. و
آن یقین عرفان است که حق را بیپرده میبینند.
یعنی به درون خانه رفتهاند، و آن مرد را با چشمان خویش دیدهاند.»10
بدین ترتیب غزالی، برای دسترسی به کمالِ حقیقت، از سه وسیله حسی یا حس آگاهی، عقلی یا خرد آگاهی و اشراقی یا دل آگاهی یاد میکند.
فرهنگ ایران در عصر غزالی به
اوج کمال معنوی خود میرسد. آنچه را که غزالی دریافته بود، کم - و- بیش همه را میتوان
در فرهنگ زمان وی، پی جوئی کرد. نظریه معرفتهای سه گانه،
حتی پیش از وی، هرچند به اختصار، لیکن به صراحت در ادبیات عرفانی ایران یاد شده
است.
برای نمونه، درست یک ربع قرن،
پیش از آنکه غزالی، اصولا پا به فراخنای گیتی نهد، مردی از برترین بنیان گذارانِ
عرفانِ بلندِ بشری، در روستایی از شرق ایران، دیده از جهان فروبست که از پیشروان،
نظریه شاهراههای سه گانه معرفت، در ایران بشمار میرود. مردی
که قرنها،
پیش از؛
تولستوی
Leo
Tolstoy
خالق «آناکاره نینا»،
و پیش از
ویکتور هوگو
Victor
Hugo
خداوند «بینوایان»،
و پیش از
ارنست همینگوی
Ernest
Hemingway
آفریننده
فناناپذیر زنگها برای که به صدا درمیآیند ؟! (انسانیترین چکامه غرب!).
به خاطر حیات جاوید همۀ انسانها، به جای همۀ آنها، آرزوی مرگ کرده بود. و به پاس رهایی ابدی تمام توده ها، از شکنجه های احتمالی عذاب گناه، آتش جهنم را، برای همیشه دربست به جان خواسته بود، مردی که در کمال شهامت و عشق و صمیمیت، در عصری که خوفِ خدا، و هراس از دوزخ و مرگ، آرام و قرار، از تمام جان ها و دل ها، برگرفته بود، سروده است:
«... - کاشکی، بَدَلِ همه خلق، من بمُردی، تا خلق را مرگ نبایستی دید!
ـ کاشکی، حساب همه خلق، با من بکردی، تا خلق را به قیامت، حساب نبایستی دید!
ـ کاشکی، عقوبت همه خلق، مرا کردی، تا ایشان را دوزخ نباستی دید!»
مردی راستین که تأکید کرده است:
«... - اگر از تُرکستان تا به ... شام، کسی را خاری در انگشت شود، آن، از آنِ من است.
همچنین (اگر) از تُرک تا شام، کسی را قدم در سنگ آید، زیان آن، مرا ست،
و اگر اندوهی در دلی است، آن دل، از آن من است.»
این مرد
ابوالحسن خرقانی
ست که در سال 352 هجری قمری
(959 میلادی) در روستای خرقان دیده از هم گشاد، و هفتاد و هفت سال بعد در سال 425
هجری قمری (1033 میلادی) در همان مکان، زندگی را بدرود گفت. وی از انگشت شمار پیرانی است
که پیرو حکمت خسروانی و پاسدار فرهنگ ایران بود.
بنابر گزارش «عطار»، پیر خرقان درباره معرفت آشکارا به سه جنبه علمی، دینی و عرفانی آن تصریح کرده است.
پیر خرقان، در حدود نیم قرن پیش از تولد غزالی، اظهار داشته است که:
«... ـ اگر خدای تعالی را به:
- خرد شناسی،
علمی با تو بود.
اگر به:
- ایمان شناسی،
راحتی با تو بود. و
اگر به:
- معرفت (دل آگاهی/اشراق) شناسی،
دردی با تو بود.»11
در هر حال؛ غزالی میگوید:
حکما و علما میکوشند تا علم را کسب کنند و آن را به قلب خویش درون آورند، در صورتی که صوفیه (عرفا) و اولیاء میکوشند تا فقط قلب را جلا دهند و آن را از هرگونه زنگاری بزدایند.
غزالی خروج از دنیای قیل - و- قال را یگانه طریق نیل به معرفت یقینی تلقی میکند، ... و برای توجیه این طریق تمثیلی مشهور دارد که بعد از او صوفیه (عرفا) غالبا آنرا تکرار کردهاند. غزالی می گوید:
«... ـ وقتی اهل چین و اهل روم پیش پادشاه از برتری خویش در صورتگری به رقابت دَم زدند، پادشاه صفه (ایوان مسقف) یی تعیین کرد تا در یک جانبش اهل چین بر دیوار، صورتگری کنند و در جانب دیگر اهل روم صنعت خویش بکار آرند. پرده ئی هم در وسط صفه آویخت تا هیچ یک از کار آن دیگر اطلاع نیابد.
رومی ها رنگ های بسیار فراهم
آوردند و به کار پرداختند، اما اهل چین بیهیچ رنگی به کارگاه درآمدند و شروع
کردند به پرداختن و جلا دادنِ دیوار.
چون اهل روم از کار خویش فارغ شدند چینی ها هم ادعا کردند که کار خویش را تمام
کرده اند. پادشاه، در تعجب ماند که آنها بیآنکه هیچ رنگی بکار برند، چگونه از
صورتگری فارغ گشته اند!
چون پرده بر افکندند، آنچه در
جانب رومیها تصویر شده بود، در جانب چینی ها نیز با برق و تلالو بیشتر جلوه
داشت.
کار صوفیه و اولیاء نیز که قلب را تصفیه میکنند، و از هرگونه زنگ و کدورتی پاکش میکنند، همچون کار اهل چین است، که آنچه را علما به شیوه اهل روم در قلب نقش میکنند، آنها با روشنی و جلالی افزون تر بدست میآورند.
...
صوفی که بدینگونه به حقیقت
ایمانی علم مییابد، مثل آن ست که معلوم را به جای آن که از
روی خبر تصدیق کرده باشد با دست خویش پَسودَه (دست رسیده) باشد، و با یقین قطعی
دریافته باشد.»12
پانویسها:
1 . نگاه کنید به: «رستم جهان پهلوان و ادیب شاه»، همین وبلاگ.
2. نگاه کنید به: محمد علی فروغی؛ «حکمت سقراط و افلاطون»، چ. دوم، شرکت طبع کتاب، مرداد ماه 1316.
3 . یک خانم محقق آمریکایی در
اواسط دهۀ 1980 میلادی، بعد از تحقیقات دامنه داری، ثابت نمود که یک فرد سوئدی
میان سال، 42 ثانیه از هر یک دقیقه از زمان بیداری خود را، فقط به پول
می اندیشد، این عدد در کشورهایی همچون انگلستان و یا آلمان و همچنین آمریکا،
از درصد بیش تری برخوردار است.
4 . نگاه کنید به: «رستم جهان پهلوان و ادیب
شاه»، همین وبلاگ.
5 . از «اسب» افتادن در
این نظام، از «اصل» افتادن را نیز شامل میگردد! لذا، فنا، پایمالی،
فراموشی و رد
خادمان، و گذشتگان تاریخ، ادب و هنر، و سیاست و دیگر برجستگان، علیالخصوص
برجستگانِ علوم انسانی، اقتصادِ اجتماعی - سیاسی از واجبات است.
6. اکثر برنامه های
تلویزیونی MTV و ZTV
7 . در این نظام اگر کسی از"اسب" بیفتد؛ از "اصل" نمیاُفتد! لذا، بقا، یادآوری
و درک بزرگان و گذشتگان تاریخ، ادب و هنر و سیاست، و دیگر
شخصیتهای برجسته، به ویژه برجستگانِ معارف و علوم انسانی و مذهبی، از
واجبات است.
8 . بین هشتاد - و- پنج تا نود -
و- دو درصد آثار هنری از جمله: نقاشی، مجسمه سازی، معماری، حجاری و ... اروپایی و
دیگر کشورهای مسیحی قرون وسطی و پیش از آن در ستایش مسیح، و مسیحیت بوده است. این
ستایشها و آفرینشهای هنری از سال 1800 میلادی به بعد در اروپا، رنگ باخته است.
9 . ت. جی. دِبور: تاریخ
فلسفه در اسلام، ترجمه عباس شوقی، چ 2، مطبوعاتی عطائی، تهران 1343
ص 164.
10 . همان مأخذ پیشین، ص 177.
11. دکتر ناصرالدین
صاحب الزمانی: خداوند دو کعبه، چاپ محمد علی علمی، شهریور 1347،
ص 44 تا 67.
12. دکتر عبدالحسین زرین
کوب: فرار از مدرسه، انتشارات امیرکبیر، چ 2، 2536 شاهنشاهی، ص3-122.
کامکار، سوئد 2019/04/20
پیرایش،
ویرایش و آرایش 2024/01/17
ادامه دارد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر