Wikipedia

نتایج جستجو

۱۴۰۲ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

جامعه بخش اول

 


پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویس‌های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن‌ها توضیح جانبی داد ازجمله:

نام‌ها و مکان‌ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:

پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پانویس‌های طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آن‌ها توضیح جانبی داد ازجمله:

نام‌ها و مکان‌ها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر، جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:

با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و

با حروف کژ، و در پاره‌ای از مواقع،

با خط زیرین مشخص شده است.

خواننده درصورت تمایل به آگاهی بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.

مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت "سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.

 

*******


 



 



عنوان:



1 ) شکل گیری شخصیت در راستای فراگیریهای اجتماعی

الف) بازخوردِ کودک در راستای جزئیت خویش با دگر خاص/عام هم چون یک کل مستدام


2)   اجتماعی شدن


الف) تأثیر جامعه (دگر عام) بر کودک


ب) پدیدارهای فراساخته اجتماعی




  

شکل گیری شخصیت           

در راستای فراگیری مهارتهای اجتماعی 

شکل گیری شخصیت فرد تنها منحصر به زمینههای زیستی و دیگر عواملی نظیر مدت شیرخوارگی، نحوه مراقبت والدین، ترتیب زمانی توالد و... نیست. بلکه؛ کودک، همچنان نیز از بدو تولد، مدام، پیگیر و بدون گسستگی با عدهای از دیگران مانند:

مادر، پدر، برادر، خواهر، عمو، خاله، دوستان مدرسه، معلم، پزشک اطفال، همسایگان محل و غیر آن در ارتباط است.

این دیگران را ما در اینجا اصطلاحاً دگر خاص 

 

Other (philosophy)

 

می نامیم.

ادموند هورسرل

 

بنیانگذار پدیدارشناسی، دیگری را یکی از پایه‌های مفهومی مشترک در اذهان مختلف، بدون گفتگوی میداند.

ولی اما که، این دیگران (دگرِ خاص) نه، تک - به - تک و نه در مجموع، هیچکدام کُل تمامیت دگر عام  

Generalized other

 

یعنی جامعه ای که قواعد رفتاری خود را بر وی (کودک) می قبولاند، نیستند.

لازم به یادآوری ست که در مجموعه ی دگرِ خاص، آن اشخاصی که بطور پیگیر با کودک در تماس هستند، بیشتر بر او تأثیر خواهند داشت تا اشخاصی که کمتر با او در تردد می باشند.

به عنوان مثال و از دیدگاه امور تربیتی، دیدار هرازگاهی با زن - دایی در راستای یک دگرِ خاص، از میزان کمتری بار تربیتی برخوردار خواهد بود تا بار تربیتی  که از تماس فشرده  پدر، و یا مادر، با همان کودک، حاصل می گردد.

 

دگر خاص جزوی از تجربه زندگی هر فرد است. زیرا، یادگیریهای اولیه را، کودک نزد آنان (دگرِ خاص) میآموزد. این تجارب آموخته شده و یادگیریهای ابتدایی در نزد عموم، در اصطلاح به  تربیت خانوادگی معروف است.

 

اصطلاح دگر خاص برای ما بیشتر قابل لمس می باشد تا اصطلاح دگر عام. زیرا دگرِ عام (در راستای تعریفِ توصیفی/تشریحی آن، جامعه)، مفهومی بیش نیست و براساس همین مفهوم است که می توان روابط فرد را با جامعه و محیطِ فراساختههای اجتماعی وی، درک کرد. بنابراین و براساس همین استدلال، ساختار و ترکیبِ شخصیتی هر شخص، زیر نفوذ و تاخت و تاز حداقل دو سندیت تربیتی گسترده قرار میگیرد.

 

v فرمان و اوامر دگرِ عام (جامعه) و در راستای جمع الجمع/همگی فراساختههای آن،

و دو دیگر،

 

v خصوصیت رفتاری - روانی هر یک از دیگران (دگرِ خاص) نزدیکِ او ست.

این تأثیرات در مجموع1، یادگیریها و مهارتهای اجتماعی را سبب می گردند. به کلامی دیگر بر اثر همین یادگیریهای اجتماعی ست، که اشخاص بازتابهای ویژهای را (چه مناسب، و چه نامناسب) در شرایط و حالت

 

Situation

 

های خاص در اجتماع (محیط)، از خود بروز میدهند. زیرا، برهم ـ کنش

Social interaction

 

هائی که در دوران کودکی قوام گرفته اند، در بزرگسالی، در وضعیتها و موقعیتهای اجتماعی معین، تکرار خواهند شد، بله تکرار خواهند شد. هرچند که وضعیتهای مذکور، ظاهراً با آنچه در کودکی اتفاق افتاده است، فرق داشته باشند. از اینرو مهارتهای اجتماعی اشخاص در پیوندهای میان فردی (با کمی دگرگونی) زنده/احیاء میگردند و در بسیاری از مواقع، همان برهم ـ کنش ها، بازتابها و یادگیریهای دوران طفولیت است که در بزرگ سالی، کم - و- بیش خودنمایی می کنند.

 

الف ـ باز خورد کودک در راستای جزئیت خویش، چهره در چهره با دگر خاص و عام

 

هرگاه کودک در دوران طفولیت و در راستای نحیف/نزار (ریزگان) و عاجز بودن خویش، بخواهد خود را بیان و نمود نماید، بدین معنا که در مقابله مستقیم با کُل (نمودی که از مجموع دگر خاص/دگر عام به‌وجود میآید) برآید، وی از دیدگاه کُل مرتکب خطائی بزرگ میگردد2. ولی عجیب آن که، تنها با تشخیص همین امر است که، کودک میتواند خود را با کُل سازگار نماید و وفق دهد3. به بیانی دیگر و کلامی آشناتر، کودک تنها به واسطهی تسلیم کردن خویش به کُل (دگر خاص، و همچنین دگر عام) است که خود را، خلاص میکند. و با این تسلیم است که خودانگاری کودک گسترش مییابد.4 ولی، فرایند خودشکفتگی در کودک دقیقاً این تناقض

Paradox

 

را دربر دارد که از طرفی، کودک به عنوان جزئی والاتر و بالاتر از کُل است، و نه به‌عنوان تابع و زیر دستِ آن، و از طرفی دیگر، خصلت بارز خودشکفتگی  در آن ست که:

 

مؤلفه‌ها

Component

و

مزیت/استعدادهایی را که در خود نهان دارد، باید آشکار سازد.

 

اما، نباید فراموش نمود که کودک بواسطه  بهره گیری از کُل، و در تکانشهای متقابل رفتاری با آن ست که خصلتها و تواناییهایش را با آن هماهنگ می سازد تا بدینسان ارزش و منزلتی یابد، و شخص5ی بشود.

در فرایند شخصی شدن شخص؛

شخص، هستی و واقعیت‌ها حاضر و موجود در اطراف خویش همچون:

دین، مذهب، آئین، آداب - و- رسوم، عادات، قدرت، پذیرش اختیاری/اجباری قوانین، هنر، سازمانِ حکومتی، قوانینِ سیاسی و دیگر نهادها را، جهانی و ثابت می یابد، که او خود، باید جزئی از آن گردد.

در اینجا کوشش میشود بطور بسیار کوتاه، عوامل و ستونهای اصلی و اساسی در ارتباطات اجتماعی و اجتماعی شدن از دیدگاه روان شناسی و روان شناسی اجتماعی و نیز همچُنین جامعه شناسی مورد وارسی و دقت نظر قرار گیرند.

 

 

2 ـ اجتماعی شدن

 

اگر اجتماعی شدن را در یک متن گسترده، فرآیندی بدانیم که در آن افراد در برهم ـ کنش (Interaction)های پیوندی/ارتباطی سعی و کوشش مینمایند تا با جامعه خود را منطبق سازند، پس آنگاه می توانیم از یک سو:

 

Ø جامعه ای را مشخص نمائیم که هدفِ آن جامعه، اجتماعی کردن محسوب می شود.

و از سوی دیگر:

 

Ø اگر کودک را فردی بدانیم که در عین حال، هم هدف و هم موضوع این اجتماعی شدن است،

پس آنگاه برآیندی به وجود می آید که روند اجتماعی شدن در آن، تحقق می یابد.

این فرآیند، به خودی - خود زایش گر پرسشی میباشد، که در چه زمانی، کنش جامعه بر فرد (کودک) و کنش فرد (کودک) بر جامعه آغاز میگردد؟

پاسخ این پرسش را می توان در تأثیر جامعه (دگر عام) بر کودک و تأثیر کودک بر جامعه جستجو نمود.

 

 

الف ـ تأثیر جامعه (دگرِ عام) بر کودک

 

جنین به محیطی وارد میشود (تولد می یابد/زاده میشود). و با اینکه او نه اجتماعی ست و نه غیر اجتماعی، ولی محیط او اجتماعی است.

او موجودی ست که توانائیهای ذاتی/نهادی (inherent) دارد و ساختاری را دارا ست که آماده برای بازتابهایی ست، در برابر بسیاری از انگیزهها. البته قدرت او برای بسیاری از کارها محدود است.

رشد فردی او در چهارچوب قوای ارثی و زیستی او صورت میگیرد و رشد اجتماعی او نیز به عوامل ارثی/زیستی و روابط میان - فردی

Interpersonal communication 

 

وی بستگی دارد.

 

کودک در دوران نو نهالی بطور کامل از جامعه بیرون است! و او از پدیدارهای فراساخته  اجتماعی فاصلهای بسیار دارد. او از نیازهای فیزیولوژیکی خود که از طریق آمادگی جسمانی  وی مشخص می شوند، پیروی میکند. جامعه بطور کارکردی و عملی نمیتواند به او بپردازد، مگر بطور کُلی از طریق والدین او و آن هم برای ارضای نیازمندیهای جسمی/روانی او.

 

ساختمان بدنی نوزادِ انسان طوری ست که برای ادامه زندگی ناچار است وابسته به غیر باشد. او احتیاج مُبرم، پیگیر و پیوسته به کمک، توجه، یاوری، و مراقبت دیگری دارد. و اگر این احتیاجات/نیازهای او توسط آن دیگری ارضاء نشود وی زنده نخواهد ماند.

نوزاد در این مرحله موجودی ست بدون صفات فراساخته  اجتماعی و جامعه به طور مؤثر برای او وجود خارجی ندارد، و او در این صورت هنوز به عنوان یک فرد اجتماعی، فعال و آگاه محسوب نخواهد شد، ولی می توان وی را به عنوان یک موضوع اجتماعی مطرح نمود.

 

و امّا:

 

الف ـ 1 از سوئی کودک نه تنها پیش از تولد، بلکه حتی در بسیاری از مواقع قبل از باروری مادر در یک شبکهای از روابط اجتماعی قرار می گیرد (البته نه به شکل جسمانی بلکه الزاماً به صورت یک تصویر ذهنی و فراساخته  اجتماعی) از همین روست که کودک بهعنوان یک برنامه، در لیست انتظارات والدین، همچون موضوعی مورد علاقه و یا برعکس، موضوعی هراس انگیز یا مردود و مطرود وجود خواهد داشت و اغلب از مدتی پیش، او را به عنوان فردی واقعی، با نام (دخترم و یا پسرم) می شناسند و از شخصیت آینده او سخن می گویند. 

بنابراین:

نگرش والدین در این زمینه خنثی نیست و کودک در یک بافت اجتماعی فراساخته به دنیا میآید.

 

الف ـ 2 جامعه (به جهت بقاء خود) از سوی دیگر کودک را از آغاز تولد همچون یکی از مجموعههای ساختمانی خود در نظر میگیرد6 و در نتیجه جامعه مشارکت او را، بهعنوان یک عامل تأثیرگذار در فعالیتهای اجتماعی آینده، انتظار دارد.

 

در بعضی از جوامع، کودک از آغاز بارداری مادر، همچون فردی از اعضای جامعه پذیرفته می شود.7 در اینگونه جوامع با وضع قوانینی چون غیرقانونی بودن سقط جنین و یا منع وسایل جلوگیری از حاملگی و تشکیل سازمانهای مشاورهای در این خصوص، عضویت عضو به دنیا نیامده را، خوش آمد میگویند.

 

الف ـ 3 سرانجام در هنگام تولد و کمی بعد از آن، جامعه با نوزاد رفتاری دیگر در پیش خواهد گرفت. به طور کلی جامعه به گونه ای خاص که زائیدۀ فرهنگ آن جامعه است برای ارضای نیازهای فیزیولوژیکی او مداخله میکند.

در اینجا بررسیهای قوم شناختی

Ethnic group

 

 



ضروری ست و میتوان چُنین اندیشید که تمامی عوامل و پدیدارهای برشمردۀ فرهنگی ذیل، بر شکل پذیری شخصیت کودک تأثیر ویژه ای را دارا می باشند. از جمله:

 

Ø اگر کسی در تهران یا بلوچستان و یا آلاسکا متولد شود و مجبور باشد در آن محیط رشد کند، مسلماً خصوصیات تاریخی، فرهنگی و جغرافیائی (آب/هوا، محیط جنگلی/صحرایی، ارتفاع از سطح دریا، مواد خوراکی بومی/منطقه ای و ...) آن محل در شکل و ترکیب‌ دادنِ شخصیت

Personality

 

و نیز همچُنین قالب بندی هویت

Identity (social science)

 

او مؤثر واقع خواهند شد.


و یا اگر:

 

Ø کودکی در خانواده اعیان و اشراف متولد گردد، بدون این که خود او در داشتن و یا نداشتن خصوصیات اخلاقی و اجتماعی طبقه اشراف تصمیمی گرفته باشد، از نوع تربیتی برخوردار خواهد شد که او را برای ارائه رفتاری خاص در آن طبقه آماده خواهد ساخت.

و یا این که:

 

Ø کودک در بَدو زایش، به هیچ وجه نمیداند باید باورمند به چه دین/مذهبی باشد و صرفاً به علت تولد در خانواده‌ای معین و یا جامعهای خاص اعتقادات دینی/مذهبی آن خانواده و یا آن جامعه را فرا میگیرد و بعد در زندگی به رفتار خاصی مبادرت می ورزد، که بدون اراده وی و بطور غیرمستقیم (توسط پدیدارهای فراساخته اجتماعی) در دوران رشدِ طفولیت و نوجوانی وی، به او آموخته شده است.

 

Ø کودک در محیط خود، یاد میگیرد که چه رفتاری برای وی پاداش و چه رفتاری مجازات ببار میآورد. حتی انتظار پاداش و مجازات بین افراد یک جامعه، متفاوت است. مثلاً ممکن ست کودکی که در خانوادهای فقیر متولد میشود، در ارتباط خود با دیگران، بیاموزد که، چگونه باید از دیگران تَبَعیت کند، پای خویش را از گلیم خود بیرون نگذارد و به حدود خود قانع باشد. زیرا در مقابل این مطیع بودن، اطاعت و تَبَعیت به او پاداش معینی داده می شود.

 

Ø در حالیکه کودک مرفه از پدر و مادر و اطرافیان خود فرا میگیرد که در مقابل ابراز وجود و عُرضه و ابتکار و ابراز توانائی و استفاده از آزادی و استقلال فردی؛ به او پاداش داده میشود. به این ترتیب اگرچه هر دوی این کودکان در داخل یک جامعه زندگی می کنند، ولی نوع انتظارات محیط (دگر خاص) از آنها موجب میشود که این کودکان دارای شخصیتهای متفاوتی گردند و قالبهای هویتی گوناگونی را از خود نشان دهند.

 

Ø حتی انواع خوراک، در یک جامعه، برای طبقات و گروههای مختلف متفاوت است. کودکی که در خانواده متعصب سُنتی متولد میشود از اطرافیان خود فرا میگیرد که به عنوان مثال برخی از خوراکیها از قبیل گوشت خوک یا مشروبات الکلی نه تنها خوب نیستند، بلکه مضر نیز میباشند. در حالیکه کودک دیگری در داخل جامعه دیگر یا حتی همان جامعه، اگر این مواد در دسترس باشند، و تعصب ویژهای در بین نباشد، از ابتدا بطور معمول با این مواد خو میگیرد و بطور طبیعی از آنها لذت میبرد (با چشم پوشی از مفید/مضر بودن و یا نبودن این مواد برای بقاء حیات انسان).

 

Ø نوع روابط زن و مرد نیز در بین گروههای مختلف فرق میکند، مثلا در یک خانواده که تشکیل شده است از یک پدر و مادر، و پنج فرزند و آنها اجباراً در داخل یک اتاق زندگی میکنند، مسلماً کودکان خیلی زودتر با مسائل جنسی به‌طور عملی آشنا خواهند شد، تا افراد دیگری که در همان جامعه در اتاقهای مجزا و مستقل، زندگی میکنند و احتمالاً بطور تئوری در مراکز تحصیلی با امور جنسی آشنا میشوند. (با چشم پوشی از تسلط، چیرگی و غلبه بی چون - و- چرای آموزش انحرافی مستقیم و غیرمستقیم تلویزیون/ماهواره تلفن همراه و نقش تخریبی آن، در این رفتار ویژه انسانی).

و در این جا لازم است که بدین نکته اشاره گردد که:

 

Ø شکل مثلث سُنتی خانواده یعنی مادر- پدر- فرزند، در بسیاری از کشورهای جوامع غربی تقریباً متلاشی شده است.



بطور بسیار مختصر این پدیده را چُنین میتوان خلاصه نمود که:

در جوامع سُنتی یک زوج در نقش اجرایی خود به‌صورت پدر- و- مادر، میتوانستند چندین فرزند داشته باشند. لیکن در جوامع فرا صنعتی امروزین غرب، به علت عوامل/پدیدارهای بسیار پیچیده اجتماعی/فرهنگی - اقتصادی و پزشکی، یک کودک میتواند چندین پدر و مادر مختلف را همزمان دارا باشد.

و یا آن که؛


   کودک؛ در لوله آزمایشگاه تولید شده و با پدر (دهنده Sperm) و یا مادر (دهنده Ovum) خود، هیچ گونه تماس و ارتباط فیزیکی (عینی) در آینده نخواهد داشت.

و یا آن که:

 

Ø فرایند اخلاق اجتماعی و ضوابط خانوادگی/زناشوئی در جامعه مورد نظر چگونه است. مثلاً؛ آیا در جامعه مورد نظر؛ چند زنی

Polygamy

 

چند شوهری

Polyandry

 

و یا

تک همسری

Monogamy

 

متداول است؟ میدانیم در بسیاری از کشورهای دنیا، تنها زناشوئی یک مرد با یک زن معتبر است و در این کشورها، اشخاص پیرو، بدین باورند که در این گونه زناشوئیها حق هر دو طرف محفوظ میماند.

و یا آن که:

 

Ø فرایند پیوند و خطوط ارتباطی کودک با والدین خود چگونه میباشد؟ آیا پیوند کودک با پدرش رابطۀ بندگی (کودک) و خدایگانی (پدر) است، (برای نمونه نگاه کنید به:

داستان اسفندیار و گشتاسپ  در همین «وبلاگ» زیر عنوان رستم جهان پهلوان و اودیپ شاه)

و یا آنکه

این رابطه براساس برابری و مساوات پی ریزی شده است؟ و موازین معمول آداب در مقابل کهن سالان/خُردسالان چگونه میباشد؟

 

ب) پدیدارهای فراساخته اجتماعی

کل آنچه که مردم در یک جامعه/کشور/ و یا مملکت به آن میاندیشند و انجام میدهند. اینگونه رهیافتهای اندیشه را "فرهنگ" نیز گفته‌اند.

و نک. بخش فرهنگ و نیز جامعه بخش دوم در همین وبلاگ

 



 پانویسها

 

در تجسم انتزاعی و ادغامی این هم آمیزی، می توان تخم مرغی را به مثال کشید که:

سفیده  آن دگر عام است، و زرده  آن دگر خاص و کودک همان نطفه ی منعقد شده می باشد.



 

این نطفه در شرایط مناسب از هر دو مواد سفیده و زرده تخم، برای رشد خود استفاده می کند و هر دو را به کار می بندد تا در داخل پوسته تخم، به حد کافی رشد نماید و در زمان تعیین شده، حفاظ خود را شکسته و سر- و- تن، آزاد کرده و از درون آن؛ خود را بیرون کشد. 

   «بابا افضل» شاعر و عارف ایرانی و یکی از صحابه نزدیک خواجه نصیرالدین طوسی نیز از این تأثیر و تأثر دگر عام و خاص بر کودک آگاهی داشته، می گوید:

    «... ـ از کوزه همان بُرون تراود که در او ست!»

2.   نک. خودانگاری و خودشکفتگی همین وبلاگ: رستم جهان پهلوان و ادیپ شاه.

3. همانندسازی/یکسان شدن

Identification (psychology)

 

همانگونه که بسیاری از جنبه‌های شخصیت و رفتارهای ما از طریق مشاهده رفتار دیگران شکل گرفته است. امروز نیز بسیاری از رفتار و گفتار و منش ما، شخصیت و رفتار فرزندان و اطرافیان ما را خواهد ساخت. از جمله واژه‌هایی که با واژگان همانندسازی/یکسان شدن، هم‌پوشی دارد الگو، مدل، نمونه، قهرمان، مثال و سرمشق است. الگو در روانشناسی به معنای طرح و نمونه عینی به کار میرود. الگو پذیری یعنی رضایت فرد به انطباق رفتارش با دیگرانی است که خود می‌پسندد، در جهت هماهنگی و انسجام رفتاری با آنها، که ممکن است به فرایند یکی شدن با همان موضوع از لحاظ عاطفی و یا حالت چنین فرآیندی اطلاق شود. تقلید، از انگیزش های نیرومند و ریشه‌دار در انسان است که از طریق آن کودک بسیاری از آداب  معاشرت، رسوم زندگی و ... را از دیگران می‌آموزد و سپس از تقلید عبور کرده به الگو می‌رسد. چشم دریچه ذهن انسان است و فرزندان بیشتر از راه چشم تربیت می‌شوند تا از راه گوش.




یعنی آنها چیزهایی را که می‌بینند، باور می‌کنند و عمل می‌کنند، نه چیزهایی را که می‌شنوند. اثر تقلید در تعلیم و تربیت به مراتب بیشتر از پند و اندرز دادن است چرا که خود به خود انجام می گیرد و احتیاجی به تذکر ندارد. الگو‌پذیری امری درونی است که ریشه در میل انسان به کمال جویی و کمال گرایی دارد.

    یکی از پژوهش گران علم روان شناسی که نقش الگو و تأثیر آن را مطرح کرد

ا. باندورا 

Albert Bandura

 

بود که به بحث یادگیری‌های انسان از طریق مشاهده و تقلید پرداخت. او این نوع یادگیری را به عنوان مهمترین عامل رشد و یادگیری محسوب نموده است به طوری که این کلام نغز از او ست که:

«... ـ فرزندان ما آن‌ گونه که می‌خواهیم نمیشوند بلکه آن گونه که عمل می‌کنیم می‌شوند.».

 


4.  دکتر محمد حجازی، روان شناس، در یکی از کتاب های خود بنام آئینه زیر عنوان آرزو فشار پدیدار خودانگاری و پنهان سازی/لاپوشی واقعیت را در روند تربیتی نونهالان، چنین بیان می دارد:

«... ـ بچه بودم، تابستان به ییلاق رفته بودیم. هر روز عصر بچه ها به دنبال گوسفندان از کوه می آمدند (و) می گفتند: نزدیک قله، دشتِ سبزی است، آب های زیاد دارد از آن بالا شهر و دنیا را می شود تماشا کرد. تا نبینی نمی شود گفت. دلم می خواست من هم به بیباکی و توانایی آنها بودم. شاید آنها هم دلشان می خواست وسایل تنبلی مرا داشتند. یک روز به کدخدا گفتم: من فردا با بچه ها به دشت می روم. تا آنجا چقدر راه است؟ (کدخدا) خندیده گفت:

خیلی باید رفت، تا آنجا برسی و خیلی خسته می شوی. گفتم:

اگر دشت پشت این کوه باشد برای من دور نیست. مگر تا آنجا چقدر راه است؟ گفت: پنج ساعتِ تمام باید سربالا رفت. از ترس دلم ریخت. اما کار گذشته بود فردا با قدم های محکم با کدخدا و بچه ها به طرف مقصود روانه شدم. با خود گفتم:

تا جان دارم خستگی نشان نمی دهم. هنوز در حِدَّت تصمیم بودم [که] کدخدا گفت:

رسیدیم، دشت اینجاست. از خوشحالی چند قدمی دویده گفتم:

 من حاضرم تا قله بروم، اما شما گفتید:

پنج ساعت راه است. [ما] دو ساعت و نیم است که حرکت کرده ایم. [کدخدا] گفت:

اگر می گفتم دو ساعت راه است، خسته به اینجا می رسیدی، پنج ساعت گفتم که دو ساعت را، آسان بیایی.» که این خود تشویق مستقیمی ست برای ناراستگویی.

5. شخص شدنِ شخص به این ست که، خواص عرضی لازم و غیر لازم، به طبیعت نوع نزدیک شود و ماده‌ای که بتواند مورد اشاره واقع شود برای آن مشخص گردد. به کلامی دیگر شخص عبارت است از ماهیتی، که معروض تشخصات واقع میشود، و ذات خود را درک می کند. و درباره آن میپرسد و میاندیشد.

6. ثبت احوال و صدور شناسنامه و یا تَکَفلِ کودکان بی‌سرپرست گواه این حس مالکیت اجتماعی ست.

 

7. سرخپوستان آمریکای لاتین، تا چند دهه پیش، در زمان تولد طفل، او را یکساله میدانستند.

کامکار، سوئد تیر 1394

پیرایش، ویرایش و آرایش 2024/02/12

 

 ادامه در بخش دوم

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جامعه بخش اول

  پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم جلب می‌کنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای آن که از ازدیاد پان...