پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم
جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای
آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح
جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر،
جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
پیش از هرچیز توجه خوانندگان را به یک نکته مهم
جلب میکنم. این نکته مهم در کلیه نوشته «وبلاگ» بکار گرفته شده است. برای
آن که از ازدیاد پانویسهای طولانی و موضوعاتی که باید در مورد آنها توضیح
جانبی داد ازجمله:
نامها و مکانها، اصطلاحات متدوال ... و بسیار دیگر،
جلوگیری شود؛ نکته مورد نظر:
با رنگ متفاوت از زمینه اصل، و
با حروف کژ، و در پارهای از مواقع،
با خط زیرین مشخص شده است.
خواننده درصورت تمایل به آگاهی
بیشتر میتواند بر روی واژه، اصطلاح، نام و
یا ... "کلیک" کند تا به «ویکی پدیا» رفته و بر آگاهی خود کمی بیافزاید.
مثلاً اگر شما بر روی نام سلطان محمود غزنوی که به صورت
"سلطان محمود غزنوی" نوشته شده است، "کلیک" کنید، صفحه مورد دلخواه شما باز خواهد شد.
*******
عنوان:
1 ـ فرهنگ
و علوم اجتماعی
2 ـ فرهنگ در تعریف
3 ـ برخی تعاریف فرهنگ براساس
رهیافت های مختلف
1 ـ فرهنگ و علوم اجتماعی
آنچه از واژه ی فرهنگ
در اینجا مراد است، بر پایه
امور و تعاریف فلسفی، جامعه شناسی، مردم شناسی و روان شناسی استوار
است.
جامعه شناسان و مردم
شناسان "فرهنگ" را بهعنوان نوعی وجه تسمیه (انگیزه نام گذاری) دسته جمعی برای جنبههای نمادی و مهذب جامعه انسانی، از جمله:
زبان، آداب، و عُرفیاتی که
بوسیله آنها میتوان بین رفتار نوع بشر و سایر پستانداران فرق گذاشت، به کار می برند.
مردم شناسیِ فرهنگی (متمایز از مردم
شناسیِ مادی یا «فیزیکی»)، تحلیل فرهنگ جوامع بشری را قلمرو اختصاصی خود
در نظر می گیرد. مردم شناسیِ فرهنگی برآن ست که رفتار نوع بشر را عمدتاً عوامل فرهنگی
(نه موروثی) تعیین میکنند. این نظر سبب شده تا بحثهایی در باب انتشار فرهنگها، منحصر به فرد بودن آنها، و نسبیت فرهنگی صورت
گیرد.
با این که در سُنت انگلیسی و
فرانسوی، مفهوم فرهنگ اغلب مترادف با "تمدن"
به کار میرود، ولی در آلمان، تحت نفوذ
سُنت رمانتیک (Romanticism in science)، فرهنگ به عنوان مخزن فضائل عالیه،
دستاوردهای هنری و کمال فردی نوع بشر در نظر گرفته شد. حال آنکه تمدن، نوعی
فراگردِ رشد مادی به حساب آمد که با ایجاد جامعه انبوه و شهرنشینی، فرهنگ
فردی را مورد تهدید قرار میداد. در اینجا تضاد بین Civilization و Culture به صورت انتقادی از جامعه
مدرن صنعتی شکل گرفت و آنکه جامعه صنعتی را میتوان نوعی نیروی بیهویت و بیگانه با مشایخ
انسانی به حساب آورد که ملاکهای آن را بر فرهنگ و آگاهی انسانی تحمیل میکند.
اگر لفظ فرهنگ به معنای تمدن بکار رود (چنانکه در زبان آلمانی چُنین ست)، دارای دو
وجه خواهد بود:
وجه درونی، که عبارت ست از:
فرهنگ، و
وجه برونی و عینی، که عبارت ست از:
مجموع عادات، اوضاع اجتماعی،
آثار فکری، سبکهای هنری و ادبی، روشهای علمی و فنی، انواع تفکر و ارزشهای گوناگون در یک جامعهای معین.
امروزه خط مشخص، معین و قابل
تأملی بین فرهنگ و تمدن کشیده شده است و دانشمندان عصر نوین فرهنگ را زیر مجموعه
تمدن میدانند. زیرا:
تمدن از لحاظ تئوری بسیار
بزرگتر از فرهنگ است، طوریکه یک تمدن به طور کل میتواند یک واحد فرهنگ را در بر
بگیرد. تمدن واحد بزرگتری نسبت به فرهنگ است زیرا مجموعه پیچیدهای از جامعه است
که در یک محل خاص به همراه دولت، قوانین و حتی فرهنگ خود، وجود دارد. در
نتیجه، فرهنگ فقط بخشی از تمدن است و نه بیشتر. به عنوان مثال، تمدن مصر، فرهنگ
مصری را در خود دارد، همانطور که تمدن یونان، فرهنگ یونانی را.
فرهنگ به طور معمول جزئی از
تمدن است. به همین ترتیب، هر تمدن نه تنها میتواند شامل یک بلکه چندین فرهنگ
باشد. مقایسه فرهنگ با تمدن مثل نشان دادن تفاوت بین زبان و کشوری است که در آن،
زبان آن کشور، استفاده میشود.
فرهنگ میتواند به تنهایی وجود داشته باشد، در حالیکه تمدن بدون وجود فرهنگی که در آن
است، تمدن خوانده نمیشود.
فرهنگ میتواند چیزی ملموس و یا غیرقابل لمس باشد. فرهنگ اگر محصول باورها، سنتها
و عادات افراد خاص در فرهنگ خودشان باشد، میتواند جسمیت داشته باشد. اما تمدن چیزی
است که فقط میتوان به صورت کلی به آن نگاه کرد و با وجود اینکه مولفههای اصلی آن
مثل فرهنگ ممکن است غیرمادی باشند، کم و بیش ملموس است.
فرهنگ یاد گرفتنی است و به
همان ترتیب میتواند از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا کند. رشد، تکامل و حتی انتقال
یک نوع خاص از فرهنگ با استفاده از یک نوع خاص گفتار و ارتباط مقدور است. از طرف
دیگر، تمدن فقط از طریق زبان قابل انتقال نیست و بخاطر پیچیدگی و وسعت آن، برای
انتقال یک تمدن میبایست همه مجموعه خام آن را منتقل کنید. تمدن رشد کرده، نزول
کرده و اگر همه مولفههای آن شکست بخورند، از بین خواهد رفت.
خلاصه:
ـ از لحاظ تعریفی، فرهنگ
کوچکتر از تمدن است.
ـ فرهنگ بدون وجود داشتن در
یک تمدن خاص قابل رشد و موجودیت است در حالیکه تمدن بدون عنصر فرهنگ قابل وجود
داشتن و رشد نیست.
ـ فرهنگ میتواند هم ملموس و
هم غیر ملموس باشد در حالیکه تمدن چیزی قابل لمستر است زیرا چیزی است که به طور
کلی میتوانید ببینید.
ـ فرهنگ از طریق سمبلهایی
مثل زبان قابل انتقال است در حالیکه کل تمدن فقط با زبان به تنهایی قابل انتقال
نیست.
2 ـ فرهنگ در تعریف:
همانگونه که ذکر شد، از فرهنگ
تعاریف بسیار و گونه گون در دست است از جمله:
فرهنگ به معنای مهارت و کاردانی و
هوشیاری ست، و انسان با فرهنگ یعنی کسی که نسبت به رفع احتیاجات خود، آگاهی دارد و
می داند که چه باید کرد.
فرهنگ در این معنا، در خدمت
مقصود و یا مقاصدی چند قرار نمیگیرد، بلکه واسطهای میشود که از طریق آن کلیهی مقاصد مشخص میشوند، و از طریق گذرانیدن آن
زندگانی میکنیم و معمولاً آن امر (فرهنگ) را بدیهی میشماریم.
فرهنگ در معنای خاص، عبارت ست
از، تقویت و رشد بعضی از صفات عقلانی یا متعادل کردن بدنی.
فرهنگ در معنای عام، صفتی ست
که افراد ماهر و کارآزموده و دارای حس انتقاد و قضاوت صحیح، بدان متصفاند. و نیز به معنی شیوۀ
تربیتی ست که اکتساب این صفات را ممکن می سازد.
به عبارتی، علم آنها را برای ما کسب می کند تا قضاوتهای ما را صحیح و عواطف ما را پاکیزه گرداند.
3 ـ برخی تعاریف فرهنگ براساس رهیافت های مختلف
رشته |
متفکران عمده |
رهیافت نظری |
جوهر فرهنگ |
تعریف فرهنگ |
مردم شناسی |
ادوارد تيلور |
تحول گرا |
عادات و توانایی های مشترک |
مجموعه پبچیدهای شامل دانش ها، باورها، هنر، اخلاقیات، حقوق، آداب و رسوم و دیگر عادات و تواناییهايی كه انسان بهعنوان عضو جامعه آنها را
دارا ست. |
برانيسلاو مالينوفسكی |
كاركرد گرا |
ارزش ها، رفتارهای تکرار شونده |
فرهنگ شامل دست ساختهها، محصولات، فرآیندهای تكنيكی، اندیشهها، عادات و ارزشهای يك جامعه است كه البته
این عناصر مجزا همگی با يكديگر ارتباط متقابل دارند. |
|
رادكيلف براون و كلود لويی اشتراوس |
ساختار گرا |
___ |
كُليّت يكپارچه ای كه افراد گوناگون و متفاوت را در يكديگر جمع نموده و هویتی وحدت بخش به
آنها داده است (براون). |
|
بواس، كروبر و كلاك هون |
اشاعه گرا |
اندیشهها، سنتها ايدهها و ارزشها |
انبوه واکنشهای حرکتی اکتسابی،
فنون، اندیشهها و ارزشها و رفتار ناشی از آنها همگی فرهنگ را تشكيل میدهند.(كروبر) |
|
لسلی وايت |
نماد گرا |
نماد |
سازمان پديدهها، كنشها، ابزار، باورها و معرفتها،
احساسات، طرز تلقی و ارزشها كه به
استفاده از نمادها وابسته است. |
|
گيلفورد گيرتز |
نماد گرا |
معنی و نماد (معانی نمادین) |
سلسله مراتبی از ساختارهای
معانی كه شامل اعمال، نمادها و علامتهای ناشی
از حرکات، پلک زدنهای عادی و مصنوعی، ادا
درآوردنها تا اظهار کردن، بیان داشتن، مکالمه کردن و تك گویی میشود. |
|
جامعه شناسی |
پارسونز |
كاركرد گرایی ساختاری |
اندیشهها و ارزشها |
سيستمهای الگو شده یا |
آنتوني گيدنز |
تلفیقی |
ارزشها، هنجارها و تولیدات مادی |
فرهنگ عبارت است از ارزشهایی
كه اعضای یك گروه معین دارند، هنجارهایی كه از آن پيروی می كنند و |
|
گی روشه |
تلفیقی |
شيوههای تفكر، احساس و عمل |
مجموعه به هم پيوسته ای از شيوه های تفكر، احساس و عمل، كه كم و بيش مشخص است، توسط تعداد زيادی
افراد فراگرفته، بین آنها مشترك است و به دو شیوه عینی و نمادین به كار گرفته می شود تا این اشخاص را به يك جمع خاص و متمايز مبدل سازد |
|
جان تامپسون |
نمادگرای ساختاری |
اشكال نمادین |
مجموعه و ساختار نمادهای
خلق شده در يك شرایط اجتماعی - تاریخی |
|
ريموند ويليامز |
معانی مشترک، هنر و معرفت |
روش كلی زندگی (معانی مشترك) و هنر و معرفت (فرايندهای خاص
اكتشاف و تلاش خلاقانه) |
شرط فرهنگ به این معنی (در
معنی عام) چنین خواهد بود که، بین انسان و طبیعت از یک طرف و بین اشخاص، و
جامعه از طرف دیگر، و همچنین افراد انسان و ارزش های اخلاقی آنان، تعادل
برقرار کند. به عبارتی فرهنگ هر جامعه، پاسخی ست. پاسخی، به مسئله انسان، و آنکه:
انسان کیست؟ و انسان چیست؟
«... ـ مهم این نیست که ساختارگران
Structuralism
از انسان چه چیزی ساختهاند، بلکه آنچه مهم است این
است که، انسان به آنچه که از او ساخته اند چگونه پاسخ میدهد.»
کامکار، سوئد 2019/04/17
پیرایش،
ویرایش و آرایش 2024/01/015
ادامه دارد
...